یک رمانِ شگفت انگیز از نویسندهای آنگولاییالاصل. نویسنده سالِ ۱۹۶۰ در آنگولا به دنیا آمده و به زبانِ پرتغالی مینویسد. کشورش انواعِ کودتاها و درگیریهای نظامی و خونین را در نیمهی دوم قرنِ بیستم گذرانده و سابقهی استعمار شدنش نیز در ادبیات روایت شده. این رمان برآمده از روحِ جهانِ مسخِ کافکا و روایتهای بورخس است. راوی رمان یک آفتاب پرست است که در خانهای کهنه زندگی میکند. او شاهدِ تاریخ بوده و هست. کسانی به این خانه میآیند که خواستار ابداع گذشته هستند. همخانهی این آفتاب پرست زالی است با ذهنی عجیب و همین امر باعث دیالوگی میشود بینِ این دو دربارهی ماجراهایی که در خانه میگذرد. آگوآلوسا با درهم آمیختن بیانِ استعاری و رئالیسمِ تاریخی ترکیبی بدیع میسازد دربارهی فسادِ قدرت و جهانِ متصلبِ انسانهای پیرامون. آفتابپرستها در لایههایش رمانی سیاسی است در فضایی که شخصیتها ناچارند از خود بگویند و از آنچه رقم زدهاند. رمانی دربارهی زوالِ روحِ بشری به روایت یک آفتابپرستِ کهنسال.