رمان آفتاب پرستها (The Book Of Chameleons) برای اولین بار در سال 2007 منتشر شد. ژوزه ادوآردو آگوآلوسا نویسندهی این اثر در خلال داستان خود به تاریخ کشور آنگولا میپردازد. این کشور آخرین مستعمرهی اروپا بود و در در سال 1974 به استقلال رسید.
نویسنده داستان را از زاویهی دید متفاوتی بیان میکند. راوی قصه یک آفتاب پرست است که در عمارتی ویران زندگی میکند. او شاهد تاریخ آن عمارت با تمام برو و بیایش بوده است. اکنون عمارت ساکنین جدیدی پیدا کرده است که قصد بازسازی عمارت را دارند. او با شیوهی خاص خود با آنها ارتباط برقرار میکند و هر یک از شخصیتها را از نگاه خود توصیف میکند.
شخصیت اصلی این رمان، فلیکس ونتورا است او شخصی تنهاست که فقط یک دوست به نام یولالیو دارد. اما او یک بزمجه است و نمیتواند با او صحبت کند. نویسنده در این اثر بحران هویت را با زبانی استعاری و سورئال به تصویر میکشد. فضای رمان نیز با کشمکشهای سیاسی پیوند خورده است و تصویری واضح از تاریخ آنگولا را برای مخاطب بازگو میکند.
یکی از منتقدین او میگوید: «حلقهی ارتباط بین تاریخ و داستان، بین گزارش گذشته و توصیف آن چه امکان داشته است...نویسنده میکوشد به لحظهای دست یابد که در آن تاریخ به ادبیات تبدیل میشود و ترسیم میکند که چگونه تخیل ادبی از راه منظر خیالی و رویاوار زندگی، بر تاریخ پیشی میگیرد... آگوآلوسا نه فقط بر تحقیق خشک تاریخی، بلکه بر استعداد ادبی که به این شخصیتها حیات میبخشد گواهی میدهد.»
ژوزه ادوآردو آگوآلوسا در سال 1960 در کشور آنگولا به دنیا آمد. او دانش آموختهی در رشتهی کشاورزی و جنگلداری از کشور پرتغال است. آگوآلوسا در حال حاضر ساکن کشور موزامبیک است و به شغل روزنامهنگاری و نویسندگی اشتغال دارد. اغلب آثار او به زبان پرتغالی یافت میشود با این حال اغلب نوشتههای حول محور تاریخ آنگولا میچرخد.
آگوآلوسا تاکنون آثار کوتاه و بلند متعددی منتشر کرده است. رمان «آفتاب پرستها» پس از ترجمه به زبان انگلیسی موفقیت و شهرت بسیار زیادی را برای او به ارمغان آورد. او به واسطهی نگارش این اثر توانست نخستین جایزهی رمان مستقل را از آن خود کند. کتابهای او تاکنون به بیش از 25 زبان زنده ترجمه شدهاند. از دیگر آثار آگوآلوسا میتوان کتابهای «دورگه» و «همسران پدرم» را نام برد.
مهدی غبرائی از مترجمان نام و آشنا و برجستهی ایرانی است و ترجمهی آثار ارزشمندی در کارنامهی او به چشم میخورد. انتخاب کتابهای گوناگون از ملل مختلف و نویسندگان سراسر دنیا موجب شده است مخاطب فارسی زبان با تاریخ، ادبیات و اندیشهی سرزمینهای دیگر آشنایی پیدا کنند. او اینبار به سراغ کتاب «آفتابپرستها» نوشتهی ژوزه ادوآردو آگوآلوسا رفته است. این اثر برای اولین توسط نشر چشمه در سال 1396 منتشر شد. رادیو گوشه نسخهی صوتی کتاب «آفتابپرستها» را با صدای گیرا و شنیدنی « اطهر کلانتری» عرضه کرده است. امکان خرید هر دو نسخهی الکترونیکی و صوتی «آفتابپرستها» از همین صفحهی وبسایت فیدیبو امکانپذیر است.
«ما این جا سال های سختی را از سر گذرانده ایم.»
فلیکس آه کشید. گرما خفقان آور بود. رطوبت به دیوارها میچسبید. ولی او در صندلی حصیری بزرگ نشسته بوده درکت و شلوار سورمهیی خوش دوختی که توجه را به درخشش پوست سفیدش میکشاند. جلو او، آنژلا لوسیا با پیراهنی گل دار و شلوارکی قرمز در مخدهی ابریشمینی جا خوش کرده بود و لبخندزنان به حرفهایش گوش میداد.
«زمانی بود که همهی کارها را به دست خودم انجام میدادم چون پولش را نداشتم که حقوق یک مستخدم را بدهم. خانه را نظافت میکردم. لباس میشستم. آشپزی میکردم و از گیاهان باغ مراقبت میکردم. آب لولهکشی هم نداشتم و ناچار بودم بروم بیاورمش، با سطلی فلزی که مثل زن بقال میگذاشتم روی سرم؛ از سوراخی که یکی در آسفالت کنده بود - ته خیابان؛ همان جا که میپیچد طرف گورستان. آن همه سال مجبور شدم به اینها تن بدهم. چون ونتورا را داشتم. داد می زدم، ونتورا، برو آب شست وشو را بیاورا و ونتورا می رفت. یا، ونتورا؛ برو باز بیشتر آب بیاورا و ونتورا میرفت.»
«ونتورا؟»
«ونتورا - خودم. بدل من بود. بعضی وقتها توی زندگی همهمان به بدلمان متوسل میشویم.»
آنژلا لوسیا از نظریهی ادموندو باراتادوس ریش خوشش آمده بود. از فکر بدلها خوشش آمده بود. دوتایی چندین نوار را تماشا کرده بودند که رئیس جمهور را نشان میداد. گمانم پیشتر گفته باشم که فلیکس صدها نوار ویدیویی داشت. در کمال تعجب متوجه شدند که پیرمرد اسناد را با دست راست امضا میکرد. اما این اواخر از دست چپ استفاده میکرد. آنژلا لوسیا همچنین متوجه شد که در ویدیوهای قبلی زیر چشم چیش خالی گوشتی بوده و در باقی نیست.
فلیکس گفت«ممکن است برش داشته باشد. امروزه مردم به راحتی پاک کردن لک جوهر خود را از شر نشانه های جسمی خلاص میکنند»
آنژلا کسی بود که متوجه شد رئیس جمهور در ویدیوهای قبلی خال گوشتی داشته. اما در ویدیوهای بعدی نداشته.
«لابد یکی از بدلها بوده»
همهی بعدازظهرشان صرف این کار شد. پس از پنج ساعت که دیگر به شب انجامید. دست کم سه بدل را شناسایی کردند؛ آن یکی که خال گوشتی داشت. یکی که کلهاش کمی تاس بود و سومی که - آنژلا قسم میخورد - برق عجیبی در چشمانش میدرخشید.
فلیکس گفت: «در موضوع نور با تو جروبحث نمی کنم.» در همین وقت یاد بدلش، ونتورا افتاد،
«باور کن. این جا روزگار سختی داشتیم.»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 247.۴۱ مگابایت |
مدت زمان | ۰۴:۳۰:۱۳ |
نویسنده | ژوزه ادوآردو آگوآلوسا |
مترجم | مهدی غبرائی |
راوی | اطهر کلانتری |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۶/۱۲ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
عمیق و ساده و دلنشین و جذاب!تا به حال از ادبیات آفریقا چیزی نخونده بودم و چه شروع خوبی بود!لحظه لحظه این کتاب رو لذت بردم.نوش جانم شد.خیال انگیزیش بی نهایت عالی بود.
کتاب خوبی بود. شکار خوبی در فیدی پلاس. اجرای روانی داشت. و ته مایه تحولات سیاسی انگولا و البته از خود بیگانگی، کتاب را بسیار قابل تأمل کرده است.
خوانش جناب اطهر کلانتری عالی بود و روایت هم جذابیت و بالا و پایین خودش رو داشت. در کل کار خوبی بود.
گمونم تخصص آقای غبرائی، ترجمهٔ کارهاییِ که مطمئنا خیلی ها از پسش برنمیان. باز هم یک ترجمه عالی از آقای مهدی غبرائی
به سبک داستان های معمول نبود و ممکنه خوشتون نیاد ولی من خیلی دوست داشتم این کتاب رو
جذبم نكرد داستان با اينكه خيلي تعريفش رو شنيده بودم
بد نبود جالبه
بد نبود