هنری میلر:
«بوف کور هدایت کتابی است که من آرزو دارم روزی نظیر آن را بنویسم. مانند این داستان در هیچ زبانی ندیدهام. آن را واقعاً دوست میدارم.»
داستان برجسته و شاخص «بوف کور» نوشتهی «صادق هدایت»، از پیشگامان عرصهی ادبیات نوین ایران یکی از مطرحترین کتابهای ادبیات معاصر فارسی است. این کتاب نخستین رُمان مدرن ایرانی است که سال ۱۳۰۹ خورشیدی به نگارش درآمده و نخستین بار سال 1315 زمانی که «هدایت» در هند زندگی میکرده است منتشر شد. این نویسنده به تأثیر از شرایط نابسامان جامعه مدتی را به هند سفر کرد و در آنجا پنجاه نسخه از این اثر را که در فرانسه نوشته بود، منتشر کرد و دو نسخه از آن را برای «جمالزاده» فرستاد. او این داستان ماندگار را با چنین نثر ماندگار و تلخی آغاز کرده است: «در زندگي زخمهایی هست كه مثل خوره روح را آهسته در انزواء میخورد و میتراشد. اين دردها را نمیشود به كسي اظهار كرد، چون عموماً عادت دارند كه اين دردهاي باورنكردني را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجيب بشمارند. و اگر كسي بگويد يا بنويسد، مردم بر سَبیل عقاید جاري و عقايد خودشان سعي میکنند آن را با لبخند شكاك و تمسخرآميز تلقي بكنند: زيرا بشر هنوز چاره و دوايي برايش پيدا نكرده و تنها داروي آن فراموشي بهتوسط شراب و خواب مصنوعي بهوسیله افيون و مواد مخدره است. ولي افسوس كه تأثير اینگونه داروها موقت است و بهجای تسكين پس از مدتي برشدت درد میافزاید.»
«صادق هدایت» خالق این اثر شاهکار تا اواسط دههی بیست نتوانست «بوف کور» را در ایران منتشر کند، پس از تغییرات سیاسی در ایران او یک نسخه از آن را برای انتشار بهصورت پاورقی در اختیار روزنامهی ایران قرار داد. انتشارات روزنامه ایران این اثر را پس از آن بهصورت کتاب مستقل با بررسی و نظارهی خود «صادق هدایت» به چاپ رساند. در حال حاضر نسخههای موجود براساس این چاپ است.
رمان بوف کور» مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر است که به سبک فراواقع نوشته شده است. داستان این کتاب در دو بخش است، بخش نخست آن تکگویی مردی است که به نقاشی دختری روی قلمدان مشغول است و به ناگاه تصویری که همیشه آن را ترسیم میکرده است را از سوراخ پستوی خانهاش میبیند. این راوی که داستان را از نگاه خودش بیان میکند سودای زن اثیری را دارد. بخش دوم کتاب داستان نویسندهای است که زنی شبیه به زن اثیری داستان نخست دارد. این دو داستان در قسمتهایی با یکدیگر پیوند خوردهاند و خواننده را در فرازوفرودهای خواندنی و تأثیرگذار همراه خود میبرند. این رمان بانام انگلیسی blind owl به زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی و ارمنی ترجمه شده و نام این نویسنده را در جهان ماندگار کرده است. کتاب صوتی بوف کور با صدای «علی دنیوی ساروی» از سوی ناشر صوتی آوانامه منتشر شده است و در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
«صادق هدایت» نویسنده و روشنفکر برجستهی ایرانی در بهمن سال 1281 در تهران به دنیا آمد. او در خانوادهای تحصیلکرده که در بخشهای دولتی مشغول به کار بودند، بزرگ شد و به مدرسهی علمیهی تهران رفت. او تحصیلات دبیرستانیاش را در مدرسهی دارالفنون و مدرسهی فرانسویها به نام سنلویی گذراند و با زبان فرانسه و ادبیات جهان آشنا شد. او از همان زمان به نوشتن علاقه و بسیار روحیهی لطیفی داشت. او حامی حیوانات بود و رژیم گیاهخواری را برگزید و کتاب «انسان و حیوان» را در رابطه با این موضوع نوشت.
صادق هدايت همراه گروهی از دانشآموزان بهعنوان اولین نفراتی که برای تحصیل به اروپا فرستاده شدند، به بلژیک رفت. او در آنجا تحصیل در رشتهی ریاضیات محض را آغاز کرد ولی آن را ناتمام گذاشت و در سال 1905 به فرانسه رفت. او در پاریس نوشتن را دنبال کرد و داستانهای نمایشنامهی «پروین دختر ساسان»، «زندهبهگور» و داستان کوتاه «مادلن» را نوشت. او در این دوران به دلایل مسائل روحی یکبار اقدام به خودکشی کرد.
«صادق هدایت» تحصیلاتش را در پاریس هم رها کرد و به تهران بازگشت. او با «مسعود فرزاد»، «بزرگ علوی» و «مجتبی مینوی» گروهی به نام «ربعه» را تشکیل دادند و به فعالیتهای ادبی، اجتماعی و سیاسی مشغول شدند. او در همین سالها کتاب «وغوغ ساهاب» را منتشر کرد و به دلیل قلم تندوتیزش ممنوع القلم شد. او در این دوران که همزمان با شرایط نابسامان دههی بیست ایران بود به دعوت «شین پرتو»، شاعر و نویسندهی ایرانی به هند سفر کرد. او در این سفر زبان پهلوی آموخت و نوشتن داستان طنز را دنبال کرد.
«صادق هدایت» سال 1326 دوباره به فرانسه رفت و در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ تمام آثار خود را سوزاند و خودکشی کرد. او از خودش مجموعهای گرانبها از داستان فارسی بهجا گذاشت و با ترجمهی آثار بینالملل ادبیات جهان را به ایران معرفی کرد. او از چهرههای ادبی و اجتماعی تأثیرگذار اوایل قرن چهاردهم شمسی است که همچنان آثارش جزو پرفروشها قرار دارند.
تمام شب را به این فکر بودم. چندین بار خواستم بروم از روزنه دیوار نگاه بکنم؛ ولی از صدای خنده پیرمرد میترسیدم. روز بعد را به همین فکر بودم. آیا میتوانستم از دیدارش بهکلی چشم بپوشم؟ فردای آن روز بالاخره با هزار ترسولرز تصمیم گرفتم که بغلی شراب را دوباره سر جایش بگذارم؛ ولی همینکه پرده جلو پستو را پس زدم و نگاه کردم، دیوار سیاه تاریک، مانند همان تاریکی که سرتاسر زندگی مرا فراگرفته، جلو من بود - اصلاً هیچ منفذ و روزنهای به خارج دیده نمیشد - روزنه چهارگوشه دیوار بهکلی مسدود و از جنس آن شده بود؛ مثل اینکه از ابتدا وجود نداشته است. چهارپایه را پیش کشیدم؛ ولی هرچه دیوانهوار روی بدنه دیوار مشت میزدم و گوش میدادم یا جلوی چراغ نگاه میکردم؛ کمترین نشانهای از روزنه دیوار دیده نمیشد و به دیوار کلفت و قطور ضربههای من کارگر نبود؛ یکپارچه سرب شده بود.
آیا میتوانستم بهکلی صرفنظر بکنم؟ اما دست خودم نبود. از این به بعد مانند روحی که در شکنجه باشد، هرچه انتظار کشیدم، هرچه کشیک کشیدم، هرچه جستجو کردم، فایدهای نداشت. تمام اطراف خانهمان را زیر پا کردم، نه یک روز نه دو روز؛ بلکه دو ماه و چهار روز مانند اشخاص خونی که به محل جنایت خودشان برمیگردند، هرروز طرف غروب مثل مرغ سرکنده دور خانهمان میگشتم؛ بهطوریکه همه سنگها و همه ریگهای اطراف آن را میشناختم؛ اما هیچ اثری از درخت سرو، از جوی آب و از کسانی که آنجا دیده بودم، پیدا نکردم. آنقدر شبها جلو مهتاب زانو زمین زدم، از درختها، از سنگها، از ماه که شاید او به ماه نگاه کرده باشد، استغاثه و تضرع کردهام و همه موجودات را به کمک طلبیدهام؛ ولی کمترین اثری از او ندیدم. اصلاً فهمیدم که همه این کارها بيهوده است؛ زیرا او نمیتوانست با چیزهای این دنیا رابطه و وابستگی داشته باشد. مثلاً آبی که او گیسوانش را با آن شستشو میداده، بایستی از یک چشمه منحصربهفرد ناشناس و یا غار سحرآمیزی بوده باشد. لباس او از تاروپود پشم و پنبه معمولی نبوده و دستهای مادی، دستهای آدمی آن را ندوخته بود - او یک وجود برگزیده بود - فهمیدم که آن گلهای نیلوفر، گل معمولی نبوده، مطمئن شدم اگر آب معمولی به رویش میزد، صورتش میپلاسید و اگر با انگشتان بلند ظریفش گل نیلوفر معمولی را میچید، انگشتش مثل ورق گل پژمرده میشد.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 237.۰۵ مگابایت |
مدت زمان | ۰۴:۱۸:۱۲ |
نویسنده | صادق هدایت |
راوی | علی دنیوی ساروی |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۷/۲۵ |
قیمت ارزی | 9 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
صادق هدایت خیلی خیلی جلوتر از اندیشه های مردم ایران بود. ما هنوز هم خیلی عقبیم
از صادق نمیشه نوشت صادق رو باید فهمید ... نه اینکه انسان پوچ گرایی باشی ، نه اصلا ! قطعا تو واق گرایی که اون رو می فهمی ! بوف کور هم یک شاهکار ! یک مسترپیس بی رقیب !
حقیقتا به شخصه از خوندن بوف کور کهیر زدم. به نظر میاد یه نفر نشسته باشه گل کشیده باشه و بعدش قلم به دست، توهماتش رو با درون مایهای از ترس و وحشت و تصویر سازی های انتزاعی اغراق شده بنویسه و بده به خورد مخاطب و متاسفانه افرا ی هم فاز انتئکتوئلی بردارن و بگن صادق هدایت جلوتر از زمان خودشه ... به ضرس قاطع این جمله چرت محضه
پیش اومده یه فیلم ببینین ک ب نظرتون بی سر و ته بود یا یه تابلو نقاشی ببینین ک بنظرتون فقط پاشیدن رنگ روی بوم بوده اما یه منتقد فیلم یا کارشناس هنری میاد و درباره زوایای پنهان بیشمار موجود در اون آثار چندین سطر اکتشاف میکنه و مینویسه؟ اینم چیزی کاملا شبیه همون حالت هاست
بوف کور رو خوندید متوجه نشدید؟کافیه برید کتاب داستان یک روح از دکتر شمیسا رو بخونید که با متن کتاب و توضیحات و بررسی کاملش هستش و کاملا همه چیشو درک میکنید
بهترین کتاب تاریخ معاصر ما
به نظرم داستایوفسکی درست نقطه مقابلِ صادق هدایت است . وقتی آدم نخواد که دیگران را با همه خوبیها و بدیهایشان بپذیرد معلوم است که با سایه اش ناگزیر از سخن گفتن میشود. بعدا خودش هم مثل سایه اش '''بوف کور''' میشود. نمیدانم افسرده ها پرتوقع میشوند یا پرتوقع ها مبتلا به افسردگی ؟
بوف کور پرده دریدهترین ابرازِ تفکر هدایته که تا الان خوندم و بی شک اثر خیلی زیادی تو نویسندههای بعد خودش داشته و داره. هدایت یک میراث ملیست
به احتمال قوی بوف کور شخصیت واقعی نویسنده است . داستانش ، اتفاقات ذهنی بعد از مصرف مواد در عزلت نشینی بیش از حدِ که فکر میکنه هر چی به ذهنش میاد باید بنویسه ، البته یه تقلید از رمانهای روسی و آلمانی بوف کور هیچ دریافت و مفهوم مثبتی به زندگی انسان اضافه نمیکنه
پووووف عجب نثری داره واقعا شاهکار ب این میگن صد به هیچ از همه رمانای ایرانی جلوتره