لو کلارک به خیلی چیزها پی برده است...
می داند کیلومتر ها بین خانه ی جدیدش در نیویورک و دوستش سام در لندن فاصله است.
می داند کارفرمای جدیدش آدم نازنینی است و همسرش رازی را از او پنهان می کند.
چیزی که لو نمی داند این است که با کسی آشنا خواهد شد که زندگی اش را زیرو رو می کند،زیرا این فرد او را یاد دوستی می اندازد و این یادآوری آزار دهنده خواهنده بود.
لو نمی داند چه کند،ولی می داند هر تصمیمی بگیرد،اوضاع دیگر مثل سابق نخواهد بود.
آیا او باید به تجربه های جدید «بله» بگوید و با بیرون آمدن از منطقه ی امن خود پذیرای چالش های جدیدی شود؟
لو می خواهد بداند اگر عاشق کسی هستی،آیا برای داشتنش باید ار رویاهایت دست بکشی؟یا می توان هر دو را با هم داشت و هیچ یک را فدا نکرد؟
مرررررسییی که بالاخره اوردین😍😍😍
جلد سوم من پیش از تو هست این کتاب. میگن از من پس از تو بهتر کار شده. اگه قبلیا رو خوندین اینم بخونید، ولی اگه اصلاً من پیش از تو رو هم نخوندید، به جای این برید سراغ دختری که رهایش کردی که کلن از این سری، بهتره. در مورد ترجمه هم، مترجمش خانم مریم مفتاحی، اولین کسی بودن که کتابای جوجو مویز رو ترجمه کردن و به ایرانیا معرفی کردن، ترجمشونم همیشه عالیه
پینوشت: امروز کتاب رو تموم کردم(۹۸/۸/۳) غیرقابل پیشبینی بود. منو از حال و هوای داغون این هفتم بیرون اورد. قوی بود و شخصیت های جدید قویای داشت. لذت میبرید.