این کتاب در اصل، ولی نه منحصرا، برای کسانی نوشته شده که اولین بار است به سراغ شوپنهاور میآیند. هدف این کتاب معرفی کلّیتِ تفکر شوپنهاور و، مخصوصا در فصل آخر، بیان کردن علل اهمیت ماندگار تفکر او برای خوانندگان است.
فلسفه شوپنهاور، طبق معیارهای گشادهدستانه فلسفه قرن نوزدهم آلمان، فلسفهای است مختصر و مفید. او تنها یک اثر فلسفی نظاممند نوشت و آن جهان همچون اراده و بازنمود است. تسلط بر این کتاب به معنای تسلط بر کل فلسفه شوپنهاور است.
شوپنهاور در سال ۱۷۸۸ در شهر بندری دانتسیگ (گدانسک کنونی) به دنیا آمد، اما در هامبورگ بزرگ شد. در مورد والدینش، که بهدشواری میتوان اصلاً آنها را والدین خواند، خوشاقبال نبود. پدرش اگرچه ثروتمند، تحصیلکرده و نامدار بود، افسردهخو بود، چنانکه، در سال ۱۸۰۵، از اتاق زیرشیروانی خانهاش به آغوش مرگ پرید و پسری را ترک گفت که آن وقت دیگر به لحاظ روانی آسیب دیده بود. مادرش، یوهانا، که نویسنده رمانهای سانتیمانتال عامهپسند بود، سبکسری و خودپسندی را در خود جمع آورده بود، بهگونهای که آشنایانش او را کسی توصیف میکردند که نه قلب دارد و نه روح.
باعث تعجب نبود که ازدواج منفعتطلبانه جوآنا با مردی بسیار مسنتر از خود عاری از عشق بود. گرچه ورود آرتور به زندگیاش کمی موجب دلخوشیاش شد و به تعبیر خودش «بازی کردن با عروسک جدیدم» بود، خیلی زود ملول شد و از اینکه زندگیاش به سبب حضور آرتور در قید و بند قرار گرفته بود احساس انزجار میکرد. دوره نوجوانی هم رابطه مادر و فرزند را بهبود نداد. حساسیت بیش از حد معمول شوپنهاور به رنج و تباهی زندگی و کشش ِ بیتردید موروثی او به، به قول جوآنا، «عزای نکبت چیزها را گرفتن» مادر را افسرده کرده بود.