تراژدی همواره فیلسوفان را شیفته خود کرده است. در آنچه از پی میآید تلاش میکنم گزارشی به دست دهم که نشان دهد در طول دوهزار و پانصد سال گذشته این فیلسوفان در مورد تراژدی چه حرفی برای گفتن داشتهاند. آنچه [در مورد تراژدی] بیش از هرچیز افسونگر بوده، خصلت متناقضنمای اشتیاق ما به تراژدی است. درام تراژیک ترسیمگر تباهی افرادی است که گرچه همیشه بینقص نیستند، دستکم به نحو بارزی خوبترین افراد در میان ما هستند. به عبارت دیگر، درام تراژیک ترسیمگر وقایع اندوهبار است، وقایعی که به احتمال زیاد احساس «منفی» اندوه را در ما موجب میشود. اما اشتیاق ما [به تراژدی] نشان میدهد که در آنچه از تراژدی میگیریم باید چیزی سودمند، چیزی «مثبت» وجود داشته باشد. فلاسفه عموما بر این باور بودهاند که سودمندی [تراژدی] برای آنکه بر اندوه غلبه کند باید واقعا پراهمیت باشد، آنقدر مهم که تراژدی را برترین شکل ادبیات کند و پرتکرارترین همه هنرها. شلینگ برای توصیف یا تعریف این سودمندی عبارت «تأثیر تراژیک» را ابداع کرد. این پرسش که معنای «تأثیر تراژیک» عبارت از چیست دغدغه کانونی ما در فصولی است که در پی میآیند.
فلاسفه به طور کلی از میان دو نوع پاسخ به مسئله تأثیر تراژیک یکی را انتخاب کردهاند. آنها تأثیر تراژیک را یا در سطح حس و عاطفه قرار دادهاند یا در سطح عقل و شناخت. تأثیر تراژیک یا نوع بخصوصی از لذت (احتمالاً از نوع تلخ و شیرین) ــ و به تعبیری که من به کار خواهم برد، «لذت تراژیک» ــ دانسته شده است یا اینکه تحصیل نوعی معرفت. البته این دو نوع تأثیر تراژیک مانعةالجمع نیستند و، همانطور که خواهیم دید، برخی فلاسفه نیز روا داشتهاند که تأثیر «معرِّف» تراژیک هر دو نوع تأثیر را در خود جمع آورد.