هانو پسرکی چاق است که تازه مدرسهرو شده است. او ابتدا از رفتن به مدرسه خوشحال است. اما بعد بچهها به دلیل چاق بودنش اذیتش میکنند. برای همین حالا دیگر مدرسه را دوست ندارد. سر کلاس نمیتواند حواسش را جمع کند و در مجموع احساس میکند که از پس هیچ کاری بر نمیآید.
یکی از روزها، پسرک در راه بازگشت به خانه، مینشیند روی نیمکت پارک و با شاخۀ خشک درخت روی ماسهها نقاشی میکشد. نقاشیاش به شکل اژدها در میآید، آن هم اژدهایی جاندار که دوست دارد پیش هانو بماند...