خانه در بلندترین نقطه ساحل قرار داشت، با پوزه کشیدهاش بر فراز آب که ریزترین تغییرات آب و هوایی را هم بو میکشید. اگر جلوی کوتاهترین دیوارش میایستادی، چیزی از زمین زیر پا نمیدیدی، تا چشم کار میکرد آسمان بود و پهنة دریا که شبیه وان حمام آبی رنگی به نظر میرسید و کشتیهای بندرگاه که شبیه کشتیهای کوچک اسباب بازی رویش شناور بودند. به نظر «جف» ساختمان بیشتر شبیه ایستگاههای فضایی بود. شبیه لابراتوری شیشهای و بتونی و نه یک خانه. هیچ چیزش بجز مبلمانی که از خانة قبلی آورده بودند شبیه خانه نبود. در این ارتفاع جف میتوانست تغییرات آب و هوایی پیش رو را از جهات مختلف ببیند: ابرهای چرخان با باد، کومولوسِ چاق و چلهای که از سمت «هات ولی» میآمد و خطوط ریز باران که راهشان را سمت تپههای شرقی خط خطی میکردند.
«جوی کاولی» نویسنده کودکان بیش از 50 سال است که مینویسد و یکی از محبوبترین نویسندگان کودکان و نوجوانان به شمار میرود. کتابهای این نویسنده نیوزیلندی همواره جزو پر فروشترینها در کشورش و سایر کشورهای جهان میباشد. او معمولاً نامههای بسیاری از کودکان دریافت میکند و معتقد است واکنشهای کودکان بسیار صادقانه و صریح است. او میگوید یکبار یک کودک از من پرسیده بود آیا هنوز زندهای؟ و من مجبور شدم نگاهی به خودم در آینه بیندازم!