در این نمایشنامه انسانهای شاو، اگر هم به جنگ رفتهاند پیداست که برخلاف میل خود دست به چنین کاری زدهاند. پیداست که در مکان مناسب خود نیستند. آدمهائی هستند که وقتی سلاح به دوش گرفتهاند به صورت مسخرهای در آمدهاند. و از صورت انسانی خود خارج شدهاند. و برای روپوش نهادن به همین مسخرگی است که دائما به خودشان و به یکدیگر تلقین میکنند که: «در این جنگ وظیفه خود را انجام دادیم. بهترین کاری را که میتوانستیم، کردیم.» معانی لغاتی مثل فداکاری، میهنپرستی و انجام وظیفه که به خصوص در میان ما صورتهای مبتذلی به خود گرفتهاند، در این نمایشنامه مستقیما به شکل فرار، غنیمتپرستی و قالب کردن اسبهای مردنی، در آمده است.
آدمهائی که در آثار برناردشاو میآیند و میروند، از هر طبقهای که باشند میدانند چه میخواهند. آدمهای بیگناه و معصومی نیستند که گرفتار دست سرنوشت شده باشند ـ اصلاً سرنوشت در کارهای او نقشی ندارد ـ همه هدفهای خودشان را میشناسند و با شعور و ادراکی متناسب با وضع خودشان در صدد بدست آوردن آنند.