وقتی، اینجا درختی بود.
با برگهایی که در بهار، جوانه میزدند و سبز میشدند.
برگهای بالایی به برگهای پایینی میگفتند: شما جلوی دید ما را گرفتهاید.
ما به خاطر شما نمیتوانیم هیچ چیز را بر روی زمین ببینیم.
برگهای پایینی به برگهای بالایی میگفتند: شما جلوی دید ما را گرفتهاید.
ما به خاطر شما نمیتوانیم هیچ چیز را در آسمان ببینیم.
یک روز کرمهایی به طرف درخت آمدند تا کمی از برگها را بخورند.