کتاب فنگز جاسوس خون آشام ، عملیات نشر و تحقیقات ذکر

مامور مخفی، خون‌آشام فنگز اینگما دریچه هواکش سقف را برداشت، خم شد و خودش را وارد سوراخ کرد. سیم‌های فولادی که او را نگه داشته بود، سفت شد. او با فشار دادن دکمه‌های کنترل از راه دوری که در دست داشت، می‌توانست به طرف اشیای موزه پایین برود. با زبان روی یکی از دندان‌های نیش بلند و تیز خود ضربه زد. دندان به رنگ آبی درآمد. آهسته گفت: «فنگز هستم. وارد شدم.»