کتاب تک واژه نشر انتشارات البرز

داستان «تک واژه» در تمام دنیا، یک داستان آشنا و دوست‌داشتنی است. روی در و دیوار مهدکودک‌ها، تابلوی اعلانات دانشگاه‌ها، حتی یخچال خانه‌ها، پر است از واژه‌هایی که کنار هم به ارتباط بین آدم‌ها روح تازه‌ای می‌دهد. قدرت، اعتماد، تمرکز، عشق، باور، روحیه، همه تک‌واژه‌ی آدم‌هایی هستند که با خواندن این کتاب به شناخت تازه‌ای از خود رسیده‌اند. «تک‌واژه» کتابی کوچک و جمع و جور است پر از ایده‌های ناب و ساده. در این کتاب یاد می‌گیرید که چطور تک‌واژه‌ای را پیدا کنید که بر اساس آن بتوانید افکار و رفتارهای خود را شکل دهید. سه مرد از وزارت جنگ، ورزش و خودپروری اینجا هستند تا شما بتوانید تک‌واژه‌ی خود را پیدا کنید. با «جان گوردون»، «جیمی پیج» و «دن بریتن» همراه شوید تا راز تک‌واژه را کشف کنید.

درباره کتاب تک‌واژه

مفهوم تک‌واژه اولین بار در سال 1999 کشف شد. زمانی که نویسندگان این کتاب در برخورد با افراد مختلف متوجه شدند که تجربیات مشابهی را پشت سر گذاشته‌اند. رد پای این تجربیات آن‌ها را به نظریه‌ی تک‌واژه رساند. تک‌واژه مفهوم ساده‌ای دارد که به راحتی می‌توان آن را به دیگران منتقل کرد. به همین دلیل است که این کتاب حتی به صد صفحه هم نمی‌رسد. طوری که اگر به طور متمرکز آن را بخوانید، کمتر از یک ساعت وقتتان را می‌گیرد.

هر روز، هر ماه، هر سال، تصمیمات جدیدی می‌گیرید که خیلی زود کم‌رنگ می‌شوند و آن‌ها را فراموش می‌کنید. اما تک‌واژه چیزی است که به گوشه‌های ذهنتان می‌چسبد. پیدا کردن تک‌واژه کمک می‌کند تا معنای تازه‌ای به زندگی بدهید و اهداف خود را به شکل مدت‌دار و طولانی دنبال کنید. با زندگی کردن تک‌واژه‌ای معنادار، در زندگی خود می‌توانید به اهدافی جدید برسید و با تمرکز و قدرت زیاد برای آن‌ها تلاش کنید. ممکن است پس از مدتی احساس کنید که تک‌واژه‌ای که انتخاب کرده‌اید کم‌کم در رقابت با واژه‌های دیگر رنگ باخته است و حالا زمان آن رسیده تا واژه‌ی جدیدی انتخاب کنید. نویسندگان حتی برای این مساله هم راه حلی در نظر گرفته‌اند. شما می‌توانید سالی یک بار واژه‌ی جدیدی انتخاب کنید و به این ترتیب حتی سیر رشد و تکامل روحی و فکری خود را هم ببینید. مثلا اگر امسال چندان سال خوشایندی برایتان نبوده و اتفاقات تلخی را تجربه کرده‌اید، شاید الان به تک‌واژه‌ی «مقاومت» نیاز داشته باشید. سال بعد این واژه جای خود را به «تلاش» می‌دهد. بعد «امید»، «عشق»، «سپاسگذاری»، و به این ترتیب هر سال به شکلی نانوشته، مسیر مشخصی به خود می‌گیرد.

روش پیدا کردن تک‌واژه سه مرحله دارد. مرحله‌ی اول زمانی است که باید قلب خود را آماده کنید. باید تمام مسیرهای گیج‌کننده‌ی زندگی را کنار بگذارید و به درون خودتان نگاهی بیاندازید. برای این کار بهتر است سر و صداها و آشفتگی محیط را از بین ببرید تا بتوانید در فضایی آرام و متمرکز، تک‌واژه‌ی خود را پیدا کنید.

در مرحله‌ی دوم تک‌واژه را کشف می‌کنید. این واژه مال شماست و تنها برای شما معنا دارد. اینجا هیچ قضاوتی وجود ندارد و می‌توانید آزادانه هر واژه‌ای که به زندگی‌تان معنای تازه‌ای می‌دهد را انتخاب کنید. در این کتاب چهار سوال کلیدی مطرح می‌شود که به شما کمک می‌کند واژه‌ی خود را پیدا کنید.

در مرحله‌ی سوم زمان آن رسیده که واژه‌ی خود را زندگی کنید. این مرحله به شما نشان می‌دهد که چطور واژه‌ی خود را با عشق و امید زندگی کنید.

نویسندگان این کتاب در این مسیر تازه شما را تنها نمی‌گذارند. آن‌ها برای تمام این مراحل روش‌ها و راهکارهای ساده و کاربردی مختلفی معرفی می‌کنند. با تمرین این روش‌ها می‌توانید به سادگی تک‌واژه‌ی خود را پیدا کنید و هر روز معنای تازه‌ای به زندگی خود بدهید. از این‌ها گذشته، آن‌ها حتی یک برنامه‌ی کاری طراحی کرده‌اند که در انتهای همین کتاب قرار دارد و به شما کمک می‌کند تا بتوانید از تک‌واژه به بهترین شکل استفاده کنید و آن را در طول زندگی به کار ببرید.

نویسندگان این کتاب با اطمینان تمام اعلام کرده‌اند که در طول سال‌ها کشف نظریه‌ی تک‌واژه، حتی یک نفر هم نبوده که بگوید واژه‌ای را زندگی کرده اما جوابی نگرفته است. تک‌واژه تنها زمانی موثر واقع نمی‌شود که آن را انجام ندهید. مطمئن باشید که اگر واژه‌ی خود را کشف و آن را زندگی کنید، قطعا مسیرهای تازه‌ای در زندگی پیش رویتان باز می‌شود و دنیا رنگ و بوی دیگری برایتان می‌گیرد.

پس از کشف تک‌واژه و دیدن تاثیرات آن می‌توانید آن را با خانواده، دوستان و همکارانتان هم سهیم شوید. به آن‌ها بگویید که زندگی برایتان چه معنایی پیدا کرده است. از آن‌ها بخواهید که واژه‌هایشان را پیدا کنند و به این ترتیب یک چرخه‌ی معنادار در ارتباط با آدم‌هایی که دوستشان دارید ایجاد می‌شود.

 در بخشی از کتاب تک‌واژه می‌خوانیم

در سال ۱۹۹۹، من و دوستم استیو به مریلند سفر کرده بودیم که در یک کنفرانس بزرگ در مورد جوانان صحبت کنیم. در آن سفر سرد ماه دسامبر، استیو از من پرسید که برنامه من برای سال آینده ام چیست؟ بعد از چند دقیقه فکر کردن درباره همه چیزهایی که می‌خواستم به دست بیاورم، همه آرزوها و امیدهای سال جدید را به او گفتم. او صبورانه حرف‌های من را شنید و حرفی زد که بیش از هر چیز می‌توانست موثر باشد.
استیو پاسخ داد: «عالیه دن، ولی می‌خوام یه کلمه ازت بشنوم نه یه داستان». 
بعد از تفکری طولانی‌تر با تکیه کلامم پاسخ دادم: «زندگی کنم!». 
استیو بار دیگر مرا به چالش کشید و گفت: «این یه کلمه نیست دن». 
من احساس کردم که از بیان همه آن‎ها در قالب تک واژه ناتوان هستم، خلاصه کردن همه اهداف، برنامه بلند مدت و تغییراتی که قرار بود به زودی اتفاق بیفتد، در تک واژه، کار بسیار دشواری بود.