کتاب دن کیشوت، تنها یک رمان عادی نیست که در روزی تابستانی به دست بگیرید و خواندن آن را آغاز کنید. این کتاب، رمانی برای همهی زمانهاست، کتابی که مشهورترین کتاب ادبیات اسپانیا و خوانش آن بسیار لذت بخش و مهم است. هارولد بلوم مشهورترین منتقد ادبی معاصر دربارهی دون کیشوت میگوید: «دون کیشوت نخستین نمونه ی رمان مدرن است.» بلوم، منحنی تغییرات در داستان را بررسی می کند و باور دارد این تغییرات به شخصیت اصلی و همراهش «سانچو پانزا» قوت می بخشد و همین نکته را عامل متمایز کننده ی دن کیشوت می داند.
جلد اول رمان دون کیشوت در سال 1605 منتشر شد و به شدت مورد استقبال مردم اسپانیا و پرتغال قرار گرفت. دومین و آخرین جلد این کتاب بعد از ده سال، در سال 1615 منتشر شد.
کتاب دون کیشوت سوگنامهی یک انسان ذلیل و نحیف و ناتوان است که به جای قدرت بازو، سودای رزم آوری در سر دارد؛ با پیکر استخوانی، جامهی پولادین لباس رزم به تن میکند و بر یابویی فرتوت سوار میشود و به حمایت از شرافت آدمی به جنگ با آدمهای خیالی میرود. سرانجام کمدی نامهای بوجود میآورد که اگرچه خندهدار به نظر میرسد اما در باطن سرشک انسانهای حساس و واقعبین را از دیده جاری میسازد.
کتاب دون کیشوت داستانی به ظاهر کمدی است که در باطن انسان را میگریاند. اگر بخواهیم برای این کتاب ژانری را در نظر بگیریم میتوانیم بگوییم که دون کیشوت کتابی در ژانر کمدی-تراژدی است. دون کیشوت که به ظاهر انسانی سبک سر و گزافهگو است در حقیقت یک انسان ابله و تهی مغز نیست زیرا اگر جاهل بود هرگز این آرمانهای بزرگ و بشردوستانه را نداشت. او در واقع انسانی عاقل است که میخواهد وجود خود را هرچه هست در پشتیبانی از محرومان و مظلومان فدا کند؛ اما چون شرایط سلحشوران و جنگجویان را ندارد دیگران را به خنده میاندازد و خودش را یک مجنون سودایی جلوه میدهد.
محمد قاضی مترجم این کتاب در ابتدای کتاب مینویسد: «شاید تاکنون هیچ کتابی به اندازه دن کیشوت این همه مورد عشق و علاقه ملتهای گوناگون نبوده است. بسیاری از کتابها هست که تنها به یک قوم و ملت اختصاص دارد و از حدود مرز یک کشور فراتر نمیرود؛ بسیاری دیگر نیز هست که در میان ملل دیگر هم خواننده دارد ولی تنها مورد پسند گروه روشنفکران یا مردم عادی یا طبقات ممتاز است. اما دن کیشوت همه حصارهای جغرافیایی و نژادی و اجتماعی و طبقاتی را درهم شکسته و نام خود را با دنیا و بشریت توأم ساخته است. همین بس که این رمان از ابتدای قرن هفدهم تاکنون بیش از هزار بار به بیشتر از سی زبان مختلف منتشر گردیده و تنها در شوروی از سال ۱۹۱۷ به اینطرف پنجاه مرتبه و هر بار در ۹۰۰۰۰۰ نسخه و به چهارده زبان ترجمه و تجدید چاپ شده است. از این داستان شگرف سرورانگیز، خلاصهها فراهم آوردهاند، نمایشنامهها پرداختهاند، و بارها آنرا به صورت بالت و اپرا و فیلم سینما مجسم ساختهاند، و دن کیشوت علیرغم تحولات و تغییراتی که در طی چند قرن گذشته در ذوق ادبی رخ داده هنوز از پرخوانندهترین کتابهاست.»
میگل د سروانتس در 29 سپتامبر سال 1547 در اسپانیا به دنیا آمد. او مردی بوده است که تا پنجاه سالگی جز دربهدری و شمشیرزنی و ماجراجویی و حادثهآفرینی هنری نداشته است، اما اکنون در شمار مشهورترین نویسندگان جهان به حساب میآید. پدر سروانتس همیشه در این آرو بود که فرزندش یک شوالیه سرشناس و نامدار اسپانیایی شود اما میگل همانطور که با فنون رزمآوری آشنا شده بود به دو کار از همهچیز بیشتر علاقه داشت، شعر سرودن و عشقبازی. همین تمایلات سرکش او مشکلات و گرفتاریهای بسیاری برای او بوجود آورد. میگل د سروانتش در هفده سالگی مجبور به ترک اسپانیا شد و به ایتالیا رفت. او در ایتالیا به ارتش این کشور پیوست. او در طی جنگهایی که در ایتالیا شرکت کرد بازوی چپاش مجروح شد و دیگر هرگز نتوانست از دست چپ خود استفاده کند. اما این محدودیت هرگز او را محدود نکرد و میگل بعد از بازگشت به اسپانیا به ارتش این کشور پیوست و در همین زمان بود که از پادشاه اسپانیا نشان دلیری دریافت کرد.
انتشارات ثالث کتاب دن کیشوت را با ترجمهی محمد قاضی عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است. محمد قاضی مترجم مشهور ایرانی متولد 1292 در مهاباد ایران است. او ترجمه را با کتاب کلود ولگرد از ویکتور هوگو آغاز کرد. ترجمههای این مترجم مشهور سهم به سزایی در شناساندن ادبیات ملل به فارسی زبانان داشتهاند. او با ترجمهی آثار بزرگان ادبیات توانایی خود را نشان داده است. کتابهای دیگری که توسط قاضی ترجمه شدهاند میتوان به دن کیشوت از سروانتس، شاهزاده و گدا از مارک تواین، مادر از پرل بارک و کلود ولگرد از ویکتور هوگو اشاره کرد.
سیدحامدبن انجلی در قسمت دوم تاریخ خود و در شرح ماجرای سومین خروج دن کیشوت حکایت می کند که کشیش و دلاک در حدود یک ماه از دیدار پهلوان صرف نظر کردند تا مبادا خاطره حوادث گذشته را به یادش آورند. با این همه از دیدار خواهرزاده دن کیشوت و کدبانوی خانه او اباء نمی ورزیدند و به ایشان توصیه می کردند که در پرستاری و تیمار پهلوان با سعی و دقت هرچه تمام تر بکوشند و غذاهای مقوی به او بخورانند و چیزهایی را که برای تقویت و سلامت قلب و مغز مفید است به او بدهند، چه، عجز و علت دن کیشوت را علی الظاهر از قلب و مغز می داستمند. خواهرزاده و کدبانو به ایشان اطمینان دادند که چنان خواهند کرد و گفتند که به طیب خاطر و با سعی و دقت ممکن به پرستاری و مواظبت دن کیشوت ادامه خواهند داد و حتی تایید کردند که گاهی از اعمال و رفتار ارباب خود حدس می زنند که او کاملاً شفا یافته و سلامت فکر و عقل خود را باز یافته است. این خبر موجب شادی و نشاط فوق العاده آن دو دوست گردید و از این که دن کیشوت را، به شرحی که در فصول آخر این داستان بزرگ و حقیقی آمده است، بر ارابه ای جادو کرده و به خانه بازگردانده بودند بسیار خرسند شدند و پنداشتند که فکر و نظری بسیار صائب و نیکو داشته اند. بنابراین گرچه غیرممکن می دانستند که دن کیشوت کاملاً شفا یافته باشد تصمیم گرفتند دیداری از او بکنند تا ببینند که او به چه اندازه بهبود یافته است. ضمنا هردو عهد کردند که به هیچ وجه سخنی از داستان پهلوانان سرگردان به میان نیاورند و دست به این موضع زخم نزنند تا مبادا با خطر باز شدن بخیه های این زخمی که تازه سر به هم آورده بود مواجه گردند.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب دن کیشوت اثر میگل د. سروانتس بود.خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستانهای اسپانیایی میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.