کتاب تاریخ و عملکرد مافیا نشر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

قبل از آن‌که کتاب را مطالعه کنید، می‌خواهم گوشه‌ای از زندگی خودم را برایتان بگویم. من بیچاره‌ی نادانی هستم از پدر و مادری بسیار زحمت‌کش و به همان اندازه ساده‌لوح و نادان، بنابراین از ابتدا مرا طوری پرورش دادند که می‌بایست همیشه برای ثروتمندان و اغنیا ارزش و اعتبار خاصی قائل می‌شدم، زیرا با پول آن‌ها بود که ما مستضعفان و مستمندان امکان کار کردن و زیستن برایمان فراهم می‌شد. چه حماقتی!! در سال ۱۹۴۶، در زمان رفراندم قانون اساسی برای انتخاب بین رژیم جمهوری یا سلطنتی، پدرم مرا قانع کرد که به رژیم سلطنتی رأی بدهم زیرا از دید او، اگر شاه سقوط کند دنیا به آخر می‌رسد و بدون شاه و بی‌وطن می‌مانیم؛ و اگر بدون شاه بمانیم دیگر چه کسی می‌تواند پول چاپ کند؟ رشد کردن و تربیت شدن با چنین پدری که به تمام قوانین احترام می‌گذاشت و آن‌قدر بزدل و ترسو بود که می‌ترسید اگر شاه سقوط کند دیگر وطنی نخواهد داشت، دیگر چه راهی به‌جز چسبیدن به کار برای من باقی می‌گذاشت؟ با درنظر گرفتن این‌که اصولاً در سیسیل کار همیشه کم بوده و من باید خودم را برای هرگونه فعالیتی آموخته و آماده می‌کردم، مثلاً: کمک کردن به پدرم وقتی‌که با قایق قراضه‌اش برای گرفتن ماهی از خانه خارج می‌شد. و یا بیل زدن و وجین کردن تکه زمین لچکی، که تنها مایملکش بود. در عین حال کمک کردن به سایر دهقانان و زارعین در کشتزارها، عملگی یا گچ‌کاری ساختمان یا کارهایی از این قبیل.