تنهایی یکی از حسهای انسان است که در دنیای مدرن بیشتر شده است. آدمها با موقعیتهای مختلف و منصبهای شغلی متفاوت در جامعه درگیر این حس تلخ و گزنده میشوند. آدمهای تنها حتی ممکن است در میان جمع نیز این حس را تجربه کنند. گلی ترقی نویسندهی توانای امروزی با درک درستی از انسان تنها در زندگی مدرن چند داستان کوتاه نوشته است که در قالب کتاب فرصت دوباره آنها را منتشر کرده است.
فرصت دوباره عنوان کتابی از گلی ترقی نویسندهی برجستهی معاصر ایران است که در سال 1393 منتشر شد. این کتاب شامل نه داستان است که عبارتند از: «بانو خانم»، «انتخاب»، «دزد محترم»، «آن یکی»، «پوران خیکی و آرزوهای بزرگش»، «گذشته»، «شاپرک و آقای عدل طباطبایی»، «زندگی ساده» و «فرصت دوباره».
داستانهای کتاب فرصت دوباره دربارهی زندگی انسانهای شهری است که در دنیای مدرن گرفتار تنهایی شدهاند. گلی ترقی در این داستانها گمگشتگی افراد را با پرهیز از دیالوگهای طولانی روایت میکند. سرگشتگی افراد داستانها را با توجه به طرح جلد کتاب هم میتوان متوجه شد. مجسمهی حاضر در طرح جلد کتاب مجسمهی «رهرو» از کتاب «جاکومتی»، نقاش و مجسمهساز اهل سوییس است که به انتخاب گلی ترقی با توجه به مضمون کتاب انتخاب شده است.
گلی ترقی دربارهی انگیزهاش برای نوشتن داستان «انتخاب» و «گذشته» در کتاب فرصت دوباره میگوید :«٣٠ سال پيش، در ابتداي انقلاب، در روزنامه خواندم كه پسري مادر پيرش را جلوي خانهيي در حوالي فرودگاه گذاشته و خودش به امريكا رفته است. پيرزن در انتظار آمدن پسرش و رفتن با او به امريكاست. اين اتفاق برايم تكاندهنده بود. صدها پرسش برايم مطرح كرد. سرنوشت اين پيرزن چه ميشود؟ چرا اين پسر دست به چنين كار دردناكي زد؟ جواب به اين پرسشها تبديل شد به يك داستان تراژيك عاشقانه. ايران پر از اتفاقهاي عجيب و داستانهاي باور نــكردني است. مثل داستان «گذشته»، چشمم به تابلويي افتاد كه جلوي در خانهيي بزرگ به درخت كوبيده بودند. رويش نوشته بودند «در گذرگاه تاريخ». اينجا موزه عتيقهجات قديمي بود كه از خانه افراد طاغوتي به نفع دولت مصادره شده بود. تا چندين روز از فكر اين موزه خلاصي نداشتم. خانه كي بود؟ صاحبش كجاست؟ صاحبان عتيقهجات چه كساني هستند؟ هر روز افرادي خيالي دورم را ميگرفتند و ميگفتند كه سالها در اين خانه زندگي كردهاند. خودم هم به جمع اين افراد پيوستم و ادعا كردم كه تمام دوران كودكي و جوانيام در اين خانه گذشته است. داستاني كه در ذهنم شكل گرفته بود من را به دنبال خودش ميكشاند. خودم را در اين خانه ميديدم و شاهد حوادث دردناك آن بودم. واقعيت و خيال در ذهنم به هم پيوسته بود.»
کتاب فرصت دوباره را «نشر نیلوفر» منتشر کرده و نسخهی الکترونیک آن برای دانلود و خرید در فیدیبو موجود است. کتاب «مالگین فرصتی دوباره برای زندگی» نوشتهی «والی آرمسترانگ»، بازیکن گلف است که دربارهی مهارت زندگی نگاشته شده است و تنها از نظر عنوان کتاب شبیه اثر فرصت دوباره از گلی ترقی است. همچنین کتاب صوتی «فرصتی دوباره» که در فیدیبو موجود است از نظر محتوایی ارتباطی با مجموعه داستان فرصت دوباره ندارد.
گلی ترقی نویسنده و فیلمنویس معاصر ایرانی در مهر سال 1318 متولد شد. او در خانوادهای فرهنگی و اهل شعر و ادبیات بزرگ شد، مادرش شعرهای رمانتیک میسرود و پدرش مسئول مجلهی ترقی بود. پدر گلی ترقی گاهی قصه مینوشت و سبب ورود گلی ترقی به دنیای ادبیات و داستان شد. گلی ترقی دربارهی تاثیر پدرش و ادبیات در کودکیاش میگوید :«پدرم من را مینشاند کنار خودش و قلم را در جوهر فرو میبرد و شکل کلمات را به من نشان میداد. من میدیدم هر چی که هست در آن دوات جادویی است. و آن دوات برای من شده یک دنیا و به خودم میگفتم هر چی که من بخواهم آنجاست.»
گلی ترقی تحصیلات دانشگاهی خودش را در آمریکا در رشتهی فلسفه به سرانجام رساند و پس از آن به ایران بازگشت. او در ایران به طور جدی حرفهی نوشتن را دنبال کرد و به مدت 9 سال در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد. او در زمانی که در ایران زندگی میکرد با افرادی همچون «سهراب سپهری»، «فروغ فرخزاد» و «ابراهیم گلستان» در ارتباط بود و به تشویق «فروغ فرخزاد» قصه «میعاد» را در مجله چاپ کرد.
گلی ترقی در جوانی به فرانسه سفر کرد و در آنجا ساکن شد. دوری از وطن در این سی سال سبب نشد که علاقهی او به ایران کم شود. او بیشتر آثارش را در فضای جامعه ایران مینویسد و هر سال برای سفر به کشور میآید.
گلی ترقی نویسندهی پرکاری نیست ولی اکثر آثار او علاقهمندان به داستان کوتاه را جلب خود کرده است. از جمله افتخارات او میتوان به دریافت «جایزهی بیتا» در سال 2009 به پاس فعالیتهایش در زمینهی فرهنگ و ادبیات اشاره کرد.
او اولین کتابش را با عنوان «من هم چهگوارا هستم» را در سال 1348 منتشر کرد که آن را «انتشارات مروارید» راهی بازار کرد. «بزرگبانوی روح من» اثر دیگری از این نویسنده است که به زبان فرانسه ترجمه و به عنوان بهترین قصهی سال در فرانسه انتخاب شد. «بازگشت»، «اتفاق»، «درخت گلابی» و «دو دنیا» کتابهای دیگر گلی ترقی است که pdf آنها برای خرید و دانلود در سایت و اپلیکیشن فیدیبو موجود است.
گلی ترقی در تمام دوران زندگیاش در سفر و مهاجرت بوده که این موضوع بیتاثیر در آثارش نیست. او در داستانهایش سرگشتگی و معلق بودن انسانها را به تصویر میکشد. شخصیتهای داستانهایش که عموما زنان هستند بر سر دوراهی و دودلی قرار دارند و گلی ترقی با ترسیم زندگی آنها مسائل ایران را بیان میکند. او دربارهی حضور پررنگ زنان در داستانهایش در مصاحبهای میگوید :«زنان نویسنده بسیار شجاعتر از مردان هستند چون خیلی بیشتر به درون خود نگاه میکنند و میتوانند اعتراف کنند که چه چیزی درونشان میگذرد. مردها هنوز این شهامت را ندارند و مدام از دوران جنگ، وضعیت سیاسی و اجتماعی دم میزنند. اما زنان با توجه به این مسائل نهضت و ادبیات جدیدی به وجود آوردند که من اسم ادبیات زنانه هم روی آن نمیگذارم. این ادبیات، ادبیاتی است که از مسائلی مانند سیاست، جنگ و ... فاصله گرفتهاند و به مسائل درونیتر وارد شدهاند. اینها همه دست به دست هم داده و حرکتی در ادبیات ایران به وجود آورده که از نظر من حرکت بسیار مثبتی است.»
داستانهای گلی ترقی نزدیک به جامعهی ایران است و تا به الان براساسشان چند فیلم سینمایی ساخته شده است. «داریوش مهرجویی» در سال 1376 براساس داستان «جایی دیگر» از گلی ترقی فیلم معروف «درخت گلابی» را با بازی «همایون ارشادی»، «گلشیفته فراهانی» و «شهرام حقیقتدوست» ساخته است. همچنین گلی ترقی فیلمنامهی فیلم «بیتا» را برای «هژیر داریوش»، همسرش نوشت که این فیلم با بازی «عزت الله انتظامی»، «پروانه معصومی» و «اکبر زنجانپور» در سال 1351 اکران شد.
سیاوش یکی از دوستان قدیمی بود. با هزار مکافات توانسته بود ویزا بگیرد و برود آلمان. اما هنوز یک سال نگذشته، دلش میخواست برگردد. دلتنگ دوستانش بود، دلتنگ ترس و کیف فرار از چنگ مامورها، مهمانیهای همراه با خطر، و تمام آنچه قدغن بود. آلمان کشوری مرتب و منظم بود. آدمها حق یکدیگر را رعایت میکردند و کارشان به مشاجره و کتککاری نمیکشید. ماشینها از هم جلو نمیزدند و به هم نمیکوبیدند. پاسدار و پاسبانی در کار نبود، و سیاوش حوصلهاش سر رفته بود. زندگی هیجان نداشت. بوی زعفران و قورمه سبزی از پنجرهی هیچ خانهای بیرون نمیزند. هیچ اتفاقی به او مربوط نبود، هیچ کس به فارسی حرف نمیزد، به فارسی فحش نمیداد، یا قربان صدقهی آدم نمیرفت. کامبیز بداخلاق و عصبانی بود. خیال دعوا داشت. گفت :«خاک بر سر اون خری که دلش برای عمه جان اقدس و خورشت قورمه سبزی تنگ میشه. خلایق هر چه لایق.»
همان روز رفته بود سلمانی. موهای پشت سرش بلند بود و موهای دوطرفه صورتش کوتاه. موهای وسط سرش هم، به اندازهی یک بند انگشت، سیخ رو به هوا ایستاده بود؛ انگار آناناسی را وسط کلهاش جا سازی کرده بودند. رفقا سر به سرش گذاشتند، اما ریخت و قیافهی خودشان هم دست کمی از او نداشت.
کامبیز گفت :«این موی منه. دلم میخواد سرمو بتراشم یا موهامو بلند کنم. نمیفهمم چرا باید به کسی حساب پس بدم.»
یکی دیگر از پسرها گفت :«زندگی ما دست خودمون نیست. هنوز نفهمیدی؟ من میخوام سینما بخوونم یا هنرپیشه بشم. پدرم اجازه نمیده. یه آدم سنتیه. وای سینما. خجالت داره. مادرم هم مرتب بهم سرکوفت میزنه؛ میگه باید مهندس بشی. مهندس پتروشیمی. مثل پسرعمهت که مهندس صنایع شده. مثل پسر داییت. نمیدونم چکار کنم. نمیتونم تصمیم بگیرم. نمیخوام پدرمادرمو ناامید کنم. ولی خب، زندگی خودم چی؟» امیر حسین خوشحال بود که کسی برایش تعیین تکلیف نمیکند. مادربزرگ سنتیاش حتی از علی، پسر سرایدار ساختمان که موهای بلند داشت و زیر ابروهایش را برداشته بود، ایراد نمیگرفت. البته از تابلوهایی که امیرحسین به دیوارهای اتاق نشیمن زده بود بدش میآمد و از موسیقی محبوب نوهاش، که صداهای ناهنجار آن شیشهی پنجرهها را میلرزاند، تپش قلب میگرفت.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۳۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 255 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۳۰:۰۰ |
نویسنده | گلی ترقی |
ناشر | نشر نیلوفر |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۳/۰۳/۲۸ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 65,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
شاید به خوبی کتابهای دیگه خانم ترقی مثل دو دنیا و خاطره های پراکنده نباشه اما اینکه بگیم بد بود بی انصافیه. همه ی داستانهاش خوب بود بعضی هاش خوبتر و دو و سه تاشون مثل داستان اول و داستان اون یکی عالی بودند. قلم خانم ترقی حرف نداره. ممنون فدیبو. لطفا کارهای دیگه خانم ترقی رو هم بیارید.
دوس نداشتم کتابو . داستان اول جالب بود ولی وسطای کتاب بیخیال خوندنش شدم چون چیز خاصی نداشت.
از کتابهای متوسط گلی ترقی بود. شاید تنها کتاب گلی ترقی که از خوندنش لذت نبردم.
بوی غم و ناامیدی توش موج میزنه حس خوبی به آدم نمیده....
عتک۴
خوب