پس از آنکه افراسیاب تورانی سیاوش را کُشت، رستم با سپاهی برای کینخواهی به توران رفت. افراسیاب رو پنهان کرد و رستم شاهِ توران شد. رستم به سپاهیانِ ایران گفت با مردم مهربان باشند و دادگری پیشه کنند.
چندی گذشت. روزی و به بهانهای، خشمِ زواره برادرِ رستم جوشید و خشمگین نزد رستم رفت و گفت: مگر ما به توران جز برای کینخواهی آمدیم؟
زواره توانست خشمِ رستم را برانگیزد و از آن پس، سپاهیانِ ایران بر مردمِ توران بسیار ستم کردند تا بزرگانِ توران به ستوه و برای دادخواهی نزدِ رستم آمدند. بزرگان پرسیدند: آیا باید تاوانِ سیاهکاری افراسیاب، رنج و آزار مردمِ توران باشد؟
سخنِ بزرگان بر دلِ رستمِ دستان نشست. دورانی از آرامش پدید آمد. همین زمان فرماندهان سپاه ایران به رستم گفتند: مبادا در نبودِ او در ایران، افراسیابِ تورانی، پنهانی با لشکری به ایران بتازد و کشور از دست برود.
رستم و سپاهیان به سوی ایران بازگشتند و بیخبر بودند که فرزندِ جوانِ سیاوش، کِیخسرو، شاه آیندهی ایران در توران است.
در ایران، شبی فرشتهای به خوابِ گودرز آمد و گفت: باید فرزندش گیو به جستوجوی شاهِ جوان ایران به توران برود تا او را به میهن بازگرداند. گودرز ماجرای خوابِ خود را برای گیو گفت. گیو با پذیرفتنِ این کار دشوار به طور ناشناس برای سفری دشوار و سرشار از رویدادهای شگرف به توران رفت...
این داستان از شاهنامه با رفتنِ رستم به سرزمینِ توران و نشستن بر تختِ پادشاهی آغاز میشود.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۷۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 156 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۱۲:۰۰ |
نویسنده | محسن دامادی |
ناشر | انتشارات کتابسرای نیک |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۳/۲۹ |
قیمت ارزی | 1 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |