در دل سرمای بیپایان و سکوت جنگ، آیا چیزی جز زندهماندن میتواند معنایی داشته باشد؟ کتاب چهار سرباز نشر نیماژ نوشته هیوبرت مینگرلی، روایتی است آرام و انسانی از روزگار جنگ، در قالب یک رمان تاریخی که به جای نبردها، به زندگی پشت جبهه میپردازد. این رمان برخلاف جریان غالب ادبیات جنگی، صدای آرام تنهایی، دوستی و لحظات ناب انسانی است؛ در دل بحرانیترین زمانها. نسخه الکترونیکی این اثر از طریق فیدیبو در اختیار خوانندگان فارسیزبان قرار گرفته است.
چهار سرباز داستان چهار جوان است که در دوران جنگ داخلی روسیه، در اردوگاهی موقت در دل طبیعت سرد و خاموش زندگی میکنند. داستان از نگاه یکی از آنها روایت میشود؛ با زبانی ساده، اما پر از جزئیات احساسی.
نویسنده به جای تمرکز بر درگیریها و نبردهای نظامی، به روابط انسانی میان این چهار نفر میپردازد: دوستیها، سکوتها، شوخیها، خندهها و ترسهایی که حتی گفته نمیشوند. در واقع، جنگ در این کتاب، پسزمینهای است برای روایت انسانهایی که در شرایطی غیرعادی، تلاش میکنند انسانی باقی بمانند.
ماجرا در اردوگاهی واقع در جنگل میگذرد، جایی که چهار سرباز جوان با حداقل امکانات، زمستان را سپری میکنند و منتظر بهارند. آنها هر روز را با کارهای کوچک، مراقبت از آتش، صحبت درباره آینده یا سکوتهایی سنگین سپری میکنند.
در این میان، نویسنده از خلال خاطرات و تجربههای روزمره، تصویری از هراس، ناامیدی و در عین حال امیدواری انسانی ترسیم میکند. اما این آرامش موقتی است؛ زیرا جنگ هر لحظه ممکن است دوباره وارد صحنه شود. چهار سرباز داستان نبرد برای زنده ماندن نیست؛ داستان نگهداشتن «انسان بودن» در برابر وحشیگری زمانه است.
هیوبرت مینگرلی با سبک نوشتاری مینیمال و شاعرانهاش، فضایی احساسی و تماشاگرانه خلق میکند. توصیفهای دقیق و نثر نرم و موجدارش باعث میشود خواننده درون اردوگاه، کنار آتش، و در کنار شخصیتها نفس بکشد.
بهمن فرهادی نیز در ترجمه فارسی کتاب، بهخوبی موفق شده ریتم آرام و احساسگرای متن اصلی را منتقل کند. نثر فارسی این ترجمه، روان، وفادار و قابل لمس است.
اگر از آثار ادبیاتی که به جای جنگ، درباره انسان در دل جنگ حرف میزنند لذت میبرید، این کتاب مناسب شماست. مناسب برای:
برای استراحت توقف کردیم. نمیدانستیم تا کجا باید راهپیمایی کنیم. همه خسته و ازنفسافتاده بودیم. من، پاول، کیابین، بچه و سیفرا وسط جاده روی کولههایمان نشستیم، پتوهایمان را روی پشتمان انداختیم تا از سرمای شبانه یخ نزنیم.
گروهبان اِرماکوف دستور داد همگی بایستند. کسانی که کنار جاده، توی دشت دراز کشیده بودند تا چرتی کوتاه بزنند، دوباره به جاده برگشتند. چند نفر واقعاً خوابشان برده بود. وقتی آنها را بیدار کردند، حرکتهای عجیبوغریبی نشان میدادند: گیج بودند، در تاریکی پلک میزدند و سعی میکردند بفهمند کجا بودند.
بچه کفشهای نمدی روستاییاش را درآورده و قوزک پاهایش را با دست گرفته بود. پاول به چیزی روی شانهٔ من خیره شده بود.
اگر از فضای انسانی و آرام این رمان خوشتان آمده، آثار زیر نیز میتوانند برایتان جذاب باشند:
کتاب چهار سرباز نوشته هیوبرت مینگرلی با ترجمه بهمن فرهادی و به همت نشر نیماژ منتشر شده و نسخه الکترونیکی (epub) آن در فیدیبو در دسترس است. تنها با یک جستجو در اپلیکیشن یا وبسایت فیدیبو، میتوانید این کتاب را به کتابخانه دیجیتال خود اضافه کنید. همچنین، با اشتراک فیدیپلاس، به هزاران عنوان از کتابهای تاریخی، رمانهای جنگی و آثار برجسته ترجمهشده دسترسی نامحدود خواهید داشت.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 888.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 168 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۰:۰۰ |
نویسنده | هیوبرت مینگرلی |
مترجم |