در نیمهی دوم قرن نوزدهم، فرانسه همچون پادشاهش، ناپلئون سوم، بیمار و بیرمق و ناچار جنگگریز بود، اما همسایهی شرقیاش پروس، به رهبریِ بیسمارک، مست از پیروزی و اتحاد، سودای گسترش و یکپارچگیِ سرزمینهای فتحشده را در سر داشت. سرانجام فاجعه رخ داد و دو کشور رودرروی هم قرار گرفتند و نبردِ نابرابر به سرنگونیِ پادشاهی در فرانسه و برآمدن آلمانِ متحد انجامید. داستان آدمخواران براساس واقعهای هولناک نوشته شده که در ۱۸۷۰، در سالهای همان جنگ، در دهکدهای در جنوبغربی فرانسه رخ داده و نویسنده، علاوهبر مطالعهی مدارک تاریخی، در خودِ دهکده نیز واقعه را از زبان نسلهای بعد شنیده و تصویر ناب و تکاندهندهی آن واقعه را به داستان کشیده است. کتاب آدمخواران در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و در سال ۲۰۱۴ نمایشی براساس آن به روی پرده رفت. این کتاب دومین اثری است که از ژان تولی به فارسی منتشر میشود. پیشتر رمان مغازهی خودکشیاش به قلم همین مترجم در نشرچشمه منتشر شده است.
فرمت محتوا | epub |
گوینده هوشمند (AI) | راوی |
حجم | 1.۳۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 114 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۴۸:۰۰ |
نویسنده | ژان تولی |
مترجم | احسان کرم ویسی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Mangez-Lesi vous voulez |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۴/۲۱ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب رو سریع خوندم چون اونقدر مخوف و نفیس گیر بود که ترجیح می دادم هر چه زودتر تمومش کنم اما آنقدر داستان قوی بود که توان رها کردنش رو نداشتم. بسیار روان نوشته شده بود و ترجمه خوبی داره. برای این خیلی ها گفتند نخونید که شرح مفصلی از شکنجه و قتل یک نفر هست با جزئیاتی که اونقدر دقیق و سریع توصیف شده که مثل تصویر توی ذهن خواننده ظاهر میشه. بخش پایانی داستان فشار بخش های اولیه رو نداره و فضا سبک تر هست. اونقدر توی کامنت ها گفتند نخونید که وسوسه شدم حتما بخونمش. ؛)
این کتاب در عین قشنگ و تکون دهنده بودن برای هر روحیه ای مناسب نیست. لطفا اگه روحیه ی حسا سی دارید نخونید. من این اشتباه رو انجام دادم چون فکر نمیکردم تا حدی حالم بد شه که استفراغ کنم و تقریبا از حال برم وسط خوندن. بازم میگم کتاب عالیه اره. ولی مناسب هر روحیه ای نیست. تازه من اصلا روحیه ی لطیفی ندارم و اینجوری شدم.
کتاب رو سریع موندم. ترجمه روان و خوب است اما کتابی است که از اتفاقی واقعی و هولناک می گوید. واقعا تکان دهنده بود. جهل ویران کننده است؛ ویران کننده همه چیز، یعنی انسانیت. اگر انسانیت را از انسان بگیریم حتی حیوانی نیز بر جای نمی ماند، بلکه با موجودی خطرناک و مخرب که شیطان را نیز درس می دهد مواجهیم که به گرگ بیابان هم خدا نرساندش! اما فکر نکنید این ماجرا برای سالیانی پیش بوده و دیگر اتفاق نمی افتاد. این ماجرا مرا به یاد آن دختر افغان انداخت که از طرف رمالی متهم به اهانت به قرآن شد ( تا کسب و کار رمال به خطر نیفتد) مردان جوان و پیر از هر طرف پیدا شدند و او را ... حتما خود می دانید با وحشی گری کشتند؛ همین چند سال پیش بود. با خواندن این کتاب این فکر که چطور انسان تا این حد تنزل می کند و دچار توحش می شود، دست از سرتان بر نمی دارد. بخوانید و خوب فکر کنید اگر شما در چنین شرایطی بودید، چه می کردید؟ در هر ماجرایی و قبل از انجام هر کاریی باید بیندیشیم که چگونه انسانیت خود را حفظ کنیم و انسان باقی بمانیم.
این کتاب به طور جدی مقوله حرکات گروهی افراد و اثرات اون رو نشون میده به طوری که در طول داستان بار ها از خود میپرسیم چرا هیچ کس (غیر از عده ای محدود) درکی از واقعه وحشتناک در حال رخ دادن ندارد و با دگرگونی شدید ارزش ها( کشتن شخص مفلوک داستان که مساوی شده است با وطن پرستی ) گله وار کمر به حادثه بسته اند . هم چنین نشان میدهد که جریان ها چه در جهت درست چه اشتباه با چه قدرتی می توانند اثرگذار باشند.
کتاب خوبیه ولی دقت داشته باشین دوستان مطالب به شدت اغراق شده و چیزی که می خونین قطعا اتفاق افتاده ولی نه با این شدت. (کسانی که هنوز کتابو نخوندن بقیه نظر بنده رو نخونن) قطعا با اون همه شکنجه ای که آلن میبینه و اون همه ضرباتی که با میله آهنی و چوب و چماق به سرش می خوره و حتی یه جایی با چنگال تو حدقه چشمش فرو میکنن و کورش میکنن و اون همه خونی هم که ازش میره هیچ انسانی نمیتونه زنده بمونه حداقل خیلی سریع تو کما میره و کار به اون همه شکنجه بعدی نمیرسه. حتی یه جایی از کتاب دست آلن رو میشکنن و حتی انگشتای دستش قطع میشه بعد جلوتر نویسنده انگار این موضوع یادش رفته باشه میگه در اثر حمله های بعدی، آلن با دستهاش سر خودشو جمع میکنه که بیشتر ضربه نخوره. کل حرفم اینه کتاب به شدت اغراق شده و اون چیزی نیست که در واقعیت اتفاق افتاده باشه حداقل نه به این شکل
این کتاب رو یک ماه پیش خوندم و هنوز نمیتونم لب به گوشت بزنم. اینقدر حالم وسط خوندنش بد شد که کتاب رو انداختم یه گوشه. احساس میکنم نفرت و سیاهی حتی از جلدش میزنه بیرون. تازه من کسی هستم که میشستم فیلمهای خشونت بار رو در کمال آرامش میدیدم. باورم نمیشه که چطور ممکنه همچین چیزی. چه قدر انسان میتونه موجود وحشتناکی باشه بعد ما از جن میترسیم. اگر حتی یه ذره حساسید این کتاب رو نخونید. سراسر سیاهی. یه بخشیش از استفراغ کردم. تا به حال همچین اتفاقی برام نیفتاده بود تو عمرم. هیچ کتابی اینقدر حالم رو به هم نزده بود. خیلی خوب تونسته عمق سیاهی رو نشون بده. باجزئیات و دقیق.
کتاب خوبی بود ، یه ضرب المثل جالبی که از مادر بزرگم یادم مونده اینه که این عقل همیشه مهمون آدم نیست ممکنه که آدم به طور خیلی عجیبی عقلشو از دست بده و بعد یادش بیاد که چیکار کرده مثل همون آدم خوارا که بعدا پشیمون بودن به نظر من مقصر اصلی اون مردم و والی و کشیش بودن که نسبت به این قضیه بی توجه بودن و براشون مهم نبود این قتل وحشتناک .باید والی اعدام می شد.البته منکر این هم نیستم که آدم خوارا بی گناهن اونا هم باید به سزای کارشون می رسیدن که رسیدن ، حتی اگه روحیه ضعیفی هم دارید بخونید چون بهتون یاد میده که یه ادم تا چه حد می تونه وحشی و حیوون صفت باشه که صد رحمت به حیوون.
این جانب از چندسال پیش مشترک فیدیبو بودم ودر کتابخانه خود نزدیک به ۳۰ جلد کتاب و شاید بیشتر داشتم. در ۱۴۰۲/۰۹/۱۹ با انتخاب سه کتاب و واریز مبلغ ۱۵۲۰۰۰۰ ریال به حساب فیدیبو نتوانستم کتاب ها را ذانلود کنم. در تلاش برای وروذ به صفحه خود طبق راهنمایی انجام شده لازم شد نسخه جدید اپلیکیشین فیدیبو رانصب کنم و برای اینکار لازم شد نسخه قبلی را حذف کنم. متاسفانه با حذف نسخه قبلی هم کتاب های موجود در کتابخانه من حذف شد و هم سه جلد کتاب جیدید دانلود نشد و پول پرداخت شده هم نه در کیف پول من ثبت گردیده و نه برگشت شده است۱۱
این کتاب به شدت دردناک و تکان دهنده بود ! واقعا باورم نمیشه انسان بتونه به این درجه از جنون برسه و همچون بلایی سر همنوع خودش بیاره ! :( این کتاب در عین تلخ بودنش خیلی چیزا یادمون میده ، اینکه قضاوت نکنیم ، چشممون به دهن مردم نباشه ، با فکر صحبت کنیم
این داستان واقعیه و در یه قرنی که برای دوره ناپلئون در فرانسه بود اتفاق افتاد .خود نویسنده این کتاب رفته بود به اون دهکده که برای نوشتن این کتاب بیشتر اطلاعات بگیره اینقدر رفت و آمد داشت به اونجا , مردم دهکده تهدیدش کردن که اگه بار دیگر برود اونجا همون بلایی که سر آلن اومد , سرش میارن . من یک شبه این کتاب و خوندم و تموم کردم , واقعا ژان تولی خوب به تصویر کشید داستان و , آدم و به هیجان میندازه که بدونه تهش چی میشه , کاش کتاب های بیشتری و مینوشت و میخوندیم .