کتاب «نیه توچکا» اثر «فئودور داستايفسكی» اثری کمتر شناخته شده از نویسندهای چندبعدی است که توانسته است میان یک رمان بعدهای روانشناسی و فلسفی شخصیتهای داستان را شرح دهد. خبر نگارش این اثر سال ۱۸۴۶ اعلام شد ولی این نویسنده این کتاب را سالها ناتمام گذاشت و سال ۱۹۷۲ نسخهی انگلیسی آن منتشر شد. این کتاب روایت داستان دختری فقیر است که سرپرستیاش را خانوادهای متمول برعهده میگیرند. او در زندگی جدیدش به خواهر ناتنیاش وابسته میشود و او را بخش جداییناپذیر زندگیاش میداند. «یفیموف» ناپدری این دختر از شخصیتهای اصلی این داستان است که در میانهی داستان از دنیا میرود به همین دلیل گروهی بر این باورند داستان در انتها از کشش کمتری برخوردار است.
«فئودور داستايفسكی» از طرفداران آثار «بالزاک» بود و به همین دلیل شخصیت «یفیموف» را در داستان کتاب «نیه توچکا» را متأثر از شخصیت «گامبارا» در یکی از کتابهای این نویسنده میدانند. این کتاب شامل هفت فصل است که سه دوره را روایت میکند: دورهی اول از آغاز تا مرگ «یفیموف»، دورهی دوم دوران زندگی «نیه توچکا» در کاخ شاهزاده و ماجرای دوستی عجیب او با کاتیا دختر شاهزاده و دورهی سوم از رفتن «نیه توچکا» به خانهی الکساندرین میخائیلوونا دختر شاهزاده خانم تا پایان کتاب.
بخشی از کتاب
در سرتاسر جریان این قضیه ملاک منتهای جوانمردی به خرج داد. وی با ناپدری من رفتاری کرد که گفتی پسرش است. بارها برای تسکین و دلگرمی او به زندان سر زد و به او پول داد، و چون فهمید که یفیموف به سیگار علاقهمند است بهترین سیگارهای خود را برای او برد، و سپس وقتیکه بیگناهی ناپدریام ثابت شد سوری به همه نوازندگان خود داد. آقای ملاک بر این عقیده بود که قضیه اتهام یفیموف باحیثیت تمام نوازندگانش بستگی دارد زیرا برای حسن شهرت ایشان بهقدر قریحه و هنرشان قدر و ارزش قائل بود. یک سال از این ماجرا گذشته بود که ناگاه در ولایت شایع شد یک ویولنزن فرانسوی بهقصد دادن چند «کنسرت» به ولایت آمده است. ملاک فوراً به دستوپا افتاد تا او را به خانه خویش دعوت کند و موفق شد. موسیقیدان فرانسوی وعده داد که بیاید. تقریباً برای تمام مردم آن بخش دعوتنامه فرستاده شد و همه آماده قبول بودند که ناگاه وضع دیگرگون شد.
یک روز صبح معلوم شد که یفیموف ناپدید شده و اثری از او نیست. به جستجویش پرداختند ولی سودی نبخشید. برای دسته نوازندگان بسیار بد شد زیرا قره نی زن نداشتند، معهذا سه روز پس از ناپدید شدن یفیموف نامهای از ویولنزن فرانسوی به ملاک رسید که ضمن آن دعوت او را پس خوانده و با عباراتی سربسته ولی خشک و تفرعنآمیز نوشته بود از این به بعد در روابط خود باکسانی که در منزلشان «ارکستر» دارند احتیاط بیشتری خواهم کرد و اظهار تأسف کرده بود از اینکه هنر و استعداد واقعی را دستخوش هوی و هوس مردی میبینم که قدرت و شعور درک ارزش حقیقی آن را ندارد. فردی متل یفیموف که هنرمند از مادر زاده و بزرگترین ویولن زنی است که در روسیه دیدهام شاهد صادقی بر صحت مدعای من است.
خواندن این نامه آقای ملاک را در حیرت بیحدوحصری فرو برد. این اهانت تا به اعماق قلبش اثر کرد. یعنی چه؟ یبفیموف، همان یفیموف کذایی که تا به آن درجه مورد محبت و علاقهاش بوده و آن همه نیکی در حقش کرده است چنین ناجوانمردانه به او افترا زده و در نزد آن موسیقیدان اروپایی که به وی حسن ظنی داشته چنین بیشرمانه متهمش کرده است. از طرف دیگر اصلاً آن نامه به این دلیل قابل توجیه نبود که ضمن آن ادعاشده بود که یفیموف هنرمندی است باذوق و قریحه سرشار، و ویولن زنی است استاد، که هرگز نخواستهاند به هنر و استعداد وی پی ببرند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 504.۲۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۴:۵۴:۱۴ |
نویسنده | فیودور داستایفسکی |
مترجم | محمد قاضی |
راوی | سپیده مالمیر |
ناشر | ماه آوا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۷/۱۰ |
قیمت ارزی | 20 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |