دلم میخواست تعریف کنم که چگونه ل وارد زندگیام شد، در چه وضعیتی، دلم میخواست با جزئیاتْ شرایطی را توصیف کنم که به ل اجازه داد به قلمرو شخصیام نفوذ کند و با صبوری آن را در اختیار بگیرد. آنقدرها هم کار سادهای نیست. و زمانیکه جملۀ چگونه ل وارد زندگیام شد را مینویسم، میسنجم که چقدر این عبارتْ پرطمطراق بهنظر میآید و چگونه اندکی غلوآمیز است این شیوۀ تأکید بر خلق داستانی که هنوز وجود ندارد، و بر میل به اعلام نقطۀ عطف یا تغییری ناگهانی. بله ل وارد زندگیام شد و آن را عمیقاً بههم ریخت، بهآرامی، با اطمینان، با حیلهگری. ل وارد زندگیام شد همانند ورود به صحنۀ تئاتر، درست در میانۀ اجرای نمایش، گویی کارگردان برنامهریزی کرده بود که در اطرافْ همهچیز محو گردد تا جا برای او باز شود، گویی که ورود ل بهگونهای مهیا شده بود تا بیانگر اهمیت آن باشد، برایاینکه در آن لحظۀ خاص، تماشاگران و دیگر شخصیتهای حاضر در صحنه (در این مورد خودِ من) به کسی جز او نگاه نکنند، برایاینکه همهچیز در اطراف ما از حرکت بازبایستد، و صدای او تا انتهای سالن شنیده شود، خلاصه برایاینکه او تأثیرش را بر جای بگذارد.
اما دارم خیلی تند میروم.
ل را پایان ماه مارس ملاقات کردم. پساز تعطیلات تابستانی، ل در زندگیام همانند دوستی قدیمی شد که از همهچیز خبر داشت. پساز تعطیلات تابستانیِ بعدی، شوخیهای مخصوص خودمان را داشتیم، زبانی مشترک ساخته از گوشهوکنایهها و جملات دوپهلو، نگاههایی که کافی بود به هم بیندازیم تا دیگری منظور را بفهمد. تفاهم میانمان از اعتماد متقابلمان شکل میگرفت، و همچنین از ناگفتهها و از تجزیهوتحلیلهایمان بیآنکه بر زبانشان آوریم. با فاصلهگرفتن از آنچه رخ داده است، و با توجه به خشونتی که بعدها بر رابطهمان حاکم شد، شاید این وسوسه در من ایجاد شود که بگویم ل بهزور وارد زندگیام شد، تنها با هدف تسخیر قلمروَم، اما این حقیقت ندارد.
ل بهآرامی، و با ظرافت تمام وارد شد و من با او اوقاتی مملو از تفاهمی شگفتانگیز را پشت سر گذاشتم.
بعدازظهر پیشاز ملاقاتمان، در سالن کتاب پاریس به مناسبت نشستی برای امضای کتابم انتظارم را میکشیدند. آنجا دوستم اولیویه را دیدم که مهمان پخش زندۀ برنامهای در غرفۀ رادیو فرانس بود. قاتی جمعیت شدم تا به صحبتهایش گوش دهم. بعدازآن همراه با رُز، دختر بزرگش، سهتایی رفتیم در گوشهای روی موکت مندرس سالن ساندویچی خوردیم. اعلام کرده بودند که ساعت ۱۴:۳۰ نوبت امضای کتاب من است، پس وقت زیادی برایمان باقی نمیماند. اولیویه همان ابتدا به من گفت که واقعاً خیلی خسته بهنظر میرسم، دلواپس بود بداند چگونه از پس همۀ اینها برمیآیم، منظور از همۀ اینها ازطرفی نوشتن کتابی تااینحد شخصی و خصوصی بود و ازطرفدیگر اینکه کتاب دراینحد بازتاب داشته است ـ بازتابی که یک لحظه هم تصورش را نکرده بودم و درنتیجه برایش آمادگی هم نداشتم، او این را میدانست.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۶ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 362 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۲:۰۴:۰۰ |
نویسنده | دلفین دو ویگان |
مترجم | مائده شوش |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | D'après une histoire vraie |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۶/۲۱ |
قیمت ارزی | 8 دلار |
قیمت چاپی | 375,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |