آندره وایدا مرا متقاعد کرد که به لهستان بروم یا حتی فیلمی به این منظور ساخت که تشویقم کرد برای تحصیل به لهستان بروم. این فیلم خاکسترها و الماسها بود و من آن را در پاییز ۱۹۵۹ در اسلو دیدم. مثل مشتی بود که به شکمم خورد و باعث شد بارها و بارها دوباره آن را ببینم. سه بار پنج بار شاید هم ده بار. تصویرهای روی پرده مربوط به جنگ داخلی بود، مربوط به شوری نومیدانه، حسی از افتخار و بیاعتنایی به زندگی، شوقی به جنون و ضعف انسانهایی که سبعیت تاریخ لهشان کرده است. ژیگنیف سیبولسکی، قهرمان فیلم، روحیهای قوی و درعینحال شکننده داشت، چیزی که من بعدها در ریشارد چیسلاک بازیگر گروتفسکی دیدم. مکان داستان در لهستان و در جایی میگذشت که برای من طنین سرزمینی دور و انتزاعی مثل نامیبیا یا مولداوی را داشت. جایی که فقط میدانستم حکومت آن پادشاهی است و به شاهِ آن اوبو میگویند. لهستانِ نو در مردان و زنانی تجلی میکرد که عشق ورزیدند و مردند و انگار پارهای از وجود من بودند.
زمانی که به کتابخانه هجوم میبردم تا چیزی درمورد این کشف نو بخوانم، تصادفاً به شمارهای از مجلهی سارتر یعنی زمان نو برخوردم که به «اکتبرِ لهستان» یعنی قیام بیخونریزی سال ۱۹۵۶ اختصاص داشت. قیامی که گومیولکایِ لیبرال را به قدرت رساند. این مجله متون شاعران، نویسندگان، فیلسوفان و نمایشنامهنویسان گمنامِ کشوری هزار و یک شبی را بر من آشکار کرد. باید به آنجا میرفتم.
مجهز به بورسی تحصیلی برای مطالعهی ادبیات لهستانی، در ژانویهی ۱۹۶۱ وارد ورشو شدم. یکراست از اسرائیلی به آنجا رفتم که شش ماه در آن بیهدف پرسه میزدم. از قطار پیاده شدم و سرم آکنده از رؤیا بود. مصمم بودم کارگردان تئاتر بشوم. ۲۴ سال داشتم و یک کلمه هم لهستانی سخن نمیگفتم.
در دانشگاه ثبتنام کردم و به مدرسهی تئاتر رفتم تا نحوهی ورود به آزمون را تحقیق کنم. این آزمون طرح مفصلی برای اجرا، ازجمله طراحی صحنه و لباس بود و آنها موافقت کردند که من آن کار را به زبان فرانسه انجام دهم. من برای این کار ادیپ شهریار سوفوکل را برگزیدم.
برای بردن این طرح به اجرا شروع به کار کردم و همزمان به آموختن زبان لهستانی پرداختم. همچنین دورههایی را در دانشگاه آغاز کردم و گرچه خیلی کم میفهمیدم، اما این کار فرصت دیدار با سایر جوانان را برایم مهیا کرد و من شبها با آنها به باشگاههای دانشجویی میرفتم. یکی از استادان من یان کوت بود. او منتقدی فوقالعاده بود که هنوز در خارج از کشور او را نمیشناختند.
در اول ماه مارس امتحان مدرسهی تئاتر را با بوهدان کورزنیوسکی[رئیس بخش تئاتر گذراندم. براثر دیدگاه سیاسیام نمایشنامهی سوفوکل تبدیل به یک تراژدی خوشبینانه شده بود. من هرمی را تصور کرده بودم که تمام صحنه را پر میکرد و ادیپ، ژوکاستا، فرزندان آنها و کرئون بر بالای آن قرار داشتند. تودهی مردم و تیرزیاس غیبگو هم در پلههای پایین هرم جا گرفته بودند. در صحنهی نخست، وقتی ادیپ با چهرهی پوشیده از خون شهر تب را ترک میکرد و کرئون بر سرنوشت دهشتناک او تأسف میخورد، عامهی مردم از پلههای هرم بالا میرفتند و کرئون را بیرون میکشیدند. این زمانی برای فردگرایی بود، وقتی زمانِ حل معما توسط قهرمانان و بهورطهی بدبختی کشاندنِ جامعه سپری شده بود.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 264 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۴۸:۰۰ |
نویسنده | یوجینیو باربا |
مترجم | یداالله آقاعباسی |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Land of Ashes and Diamonds |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۶/۲۱ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
قیمت چاپی | 275,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |