خیلی عجیب بود. پیرمرد آمد و درست نشست کنار من. نفسم را در سینه حبس کردم و جلوی خود را گرفتم تا به سمتش نگاه نکنم. میتوانستم عکسمان را در شیشۀ روبهرو ببینم: تصویر دو مرد که شانهبهشانۀ هم نشسته بودند روی چراغهای خیرهکنندۀ شهر و تاریکی دل شب سایه انداخته بود. وقتی چشمم به تصویر خودم افتاد و دیدم چهقدر نگران و مضطربم، نزدیک بود بزنم زیر خنده.
مرد با صدای بلند و خشداری گفت: «فکر کنم یه دلیل خوبی وجود داره که دلت نمیخواد بری خونه.»
اولش متوجه نشدم دارد با من حرف میزند، شاید به این خاطر که دلم از بوی بدی که از بدنش برمیخاست به شدت آشوب بود. چشمانم را بستم و خودم را زدم به خواب و بعد صدایش را شنیدم که مستقیم در گوش چپم نجوا میکرد: «دلت میخواد به من بگی چرا اینقدر اکراه داری بری خونه؟»
دیگر هیچ رمز و رازی دربارۀ اینکه چه کسی را خطاب میکرد در کار نبود، به همین خاطر چشمانم را محکمتر بستم. صدای آهنگین چرخهای قطار که روی ریلها ترقترق میکردند گوشهایم را پر کرد.
مرد گفت: «تو این فکرم که وقتی من رو این شکلی ببینی نظرت تغییر میکنه یا نه.»
یا شاید این چیزی بود که من فکر کردم گفت، اما صدایش به سرعت تغییر کرد و به شکل صدایی بسیار زیرتر درآمد، انگار کسی نوار کاست را با سرعت رد کرده باشد. این کار باعث شد سرم گیج برود، و به نظر میرسید تمام اشیاء اطرافم با سرعت زیاد به فضایی دیگر منتقل میشوند، بوی بد بدن مرد از هوا پاک شد و جایش را داد به بوی عطر ملایم گلها. چشمانم هنوز بسته بود و بوهای تازهای به مشامم میخورد: رایحۀ گرم پوست یک زن، که با بوی شکوفههای شاداب تابستانی مخلوط شده بود.
نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم؛ باید نگاهی میانداختم. آرامآرام چشمانم را باز کردم، و چیزی را دیدم که نزدیک بود قلبم را از تپش بازدارد. نفهمیدم چرا یک زن در جای مرد بیخانمان نشسته و هیچ خبری از آن مرد نیست.
با آشفتگی اطراف را نگاه کردم ببینم کس دیگری جز من شاهد این دگرگونی بوده یا نه، اما به نظر میرسید مسافران واگن بغلی فرسخها فاصله دارند، در فضایی کاملاً متفاوت، که با دیواری نامرئی از اینجا جدا شده. همگی درست به همان اندازۀ لحظۀ پیش خسته به نظر میرسیدند و به غافلگیر شدن من بیاعتنا بودند. دوباره به زن نگاهی انداختم، و در این فکر بودم که دقیقاً چه اتفاقی افتاده. زن با متانت کنارم نشسته و مستقیم به من زل زده بود.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۴۱ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 251 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۲۲:۰۰ |
نویسنده | گروه نویسندگان |
مترجم | تینا حمیدی |
مترجم دوم | غزال بزرگمهر |
مترجم سوم | مهرناز شیرازی عدل |
مترجم چهارم | لیلا مینایی |
مترجم پنجم | زهره خلیلی |
ناشر | هنوز |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۵/۲۹ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |