کتاب «زندگی بهتر» نوشتهی «آنا گاوالدا»، نویسندهی فرانسوی شامل دو داستان بلند است که با نثری متفاوت از سایر داستانهای این نویسنده در سال 2014 منتشر شد. این نویسنده در این دو داستان بلند مانند سایر آثارش خلأهای عاطفی انسان مدرن را به تصویر کشیده و لایههای عمیقتر انسانی را نشان داده است. دو داستان این کتاب بانامهای «ماتیلد» و «یان» هستند که برگرفته از شخصیتهای هر داستان هستند. این نویسنده این داستانها را از زبان این شخصیتها بیان کرده و امکان دیدن دنیا از دریچهی چشم یک جوان را به خواننده داده است.
«ماتیلد» شخصیت اصلی داستان اول این کتاب است، او دختری بیستوچهارساله است که در یکی از محلههای خوب پاریس همراه با دو دختر دیگر زندگی میکند. «یان» شخصیت اصلی داستان دیگر کتاب است که پس از فارغالتحصیلی به فروشندگی کالاهای دیجیتالی مشغول شده است. «ماتیلد» و «یان» تصویری از زندگی جوانان امروزی هستند، آنها بهطور موازی براساس اتفاقهای سادهای تصمیم به تغییر زندگیشان میگیرند و نگاه و رویکردشان نسبت به زندگی را تغییر میدهند. این دو جوان باوجود امکانات و رفاه متوسط دربارهی احساس خوشبختی و رضایت واقعی دچار تردید شدهاند و در پی یافتن معنی و مفهوم با اصالت آن هستند.
«آنا گاوالدا» Anna Gavalda نویسنده و داستاننویس برجستهی فرانسوی در 9 دسامبر سال ۱۹۷۰ در شهر پاریس به دنیا آمد. پدر و مادرش هر دو هنرمند بودند و او کودکیاش را در خانوادهای با اصالت گذراند. او در نوجوانی مشاغل گوناگونی را تجربه کرد و زودتر از همسنهایش وارد جامعه شد و موفق به دریافت بورسیه از دانشگاه سوربن شد و تحصیلاتش را به سرانجام رساند. او نوشتن را از دههی نود میلادی آغاز کرد و در سال 1999 مجموعه داستان معروف «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» را منتشر کرد. «آنا گاوالدا» پس از انتشار موفق این اثر داستاننویسی را بهطورجدی دنبال کرد و چندین رمان و داستان کوتاه دیگر هم منتشر کرد. او در حال حاضر یکی از نویسندگان به نام ادبیات معاصر فرانسه است که آثارش به چندین زبان ترجمه شدهاند. این نویسنده با نثری روان و لطیف روابط انسانی، عشق و شکست را دستمایهی داستانهایش قرار داده و داستانهای خواندنی و پرکشش بهخصوص برای زنان خلق کرده است. ازجمله آثار او که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به «با هم، همین و بس»، «گریز دلپذیر»، «من او را دوست داشتم« و «زیر پوست زندگی» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک و صوتی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
کتاب «زندگی بهتر» نوشتهی «آنا گاوالدا» را انتشارات قطره با ترجمهی «شهرزاد سلحشور» در سال 1393 منتشر کرده است که در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «شهرزاد سلحشور» مترجم ایرانی است که از آثار ترجمه شدهی دیگر او میتوان به کتاب «شغل من گدایی است» است اشاره کرد.
دور سالن گشتم و تمام صندلیها، مبلها، روی زانوی مشتریها، زیر میزها و جالباسیها را با دقت نگاه کردم. آدمها را هل دادم. معذرتخواهی کردم. اشکهایم را پاک کردم و به دستشویی رفتم. زنانه، مردانه، ورودممنوع، به آشپزخانه رفتم. سؤال پرسیدم، کسانی را که میخواستند جلویم را بگیرند کنار زدم، التماس کردم، قول دادم، عشوهگری کردم، قسم خوردم، خندیدم، شوخی کردم، با جزئیات تعریف کردم، با دقت زیر نظر گرفتم، خیره شدم، مراقب در ورودی بودم و بالاخره بیرون آمدم: نه کیفی آنجا بود و نه هیچ مظنونی.
به من دروغ میگفتند. يا شاید من دیوانه شده بودم.
امکانش بود، فکر میکنم پیشازاین هم همینطور بود. دیگر فکر نمیکردم. همهچیز را ماشینوار مرور میکردم: در مسیر رسیدن به دوچرخهام گمش کرده بودم؟ بند کیفم برای اینکه مرا جلو رئیسهایم (دخترها) تنبیه کند و به تمسخر بگیرد، کندهشده بود. و تمام سطل آشغالهای محله را گشتم. یک جیببر حرفهای بالای خیابان شانزه لیزه کیفم را زده بود؟ دیگر خانهنشین شده بودم؟ از این به بعد باید در خانه میماندم و استراحت میکردم؟
درحالیکه از دلگرمیهای مأیوسکنندهای که مناسب این شرایط است، ازهمپاشیده بودم از کافه خارج شدم.
خانم کوچولوی عزیزم واقعاً متأسفم، بااینحال یک شماره تلفن برایمان بگذارید و بههرحال تمام سطل آشغالها را بگردید. میدانید که فقط دنبال پول هستند، باقی را بلافاصله دور میاندازند. قبل از اینکه اطلاعیه بدهید کمی صبر کنید. ولی بههرحال ارزش مدارکتان این روزها کم نیست. بههرحال به شما بگویم، با این رومانیاییهایی که از دو سال پیش در شانزه لیزه ول میچرخند، از هیچچیز نباید تعجب کرد.
بروید... شانس یارتان باشد.
بیرون، زدم زیر گریه.
برای خودم، برای حماقتم، برای این ساکهای مزخرفی که از آنها مراقبت میکردم. تمام چیزهایی که احتیاجی به آنها نداشتم بود و قفلی که باید عوض میکردم و دخترها که راه دور بودند و اصلاً این نوع بیدقتی را درک نمیکردند... و کارتبانکیام و کیف پولم که آ ن قدر دوستش داشتم و پولم و پولشان! بله، پول آنها! کثافت! ده هزار یورو! ده هزار یورویی که فردا صبح باید به یک عوضی دیگر میدادم! چه طور میشود اینقدر احمق بود؟ و این به خاطر جلفبازی پای تلفن با ماریون بود. به من به چشم یک آدم مهم نگاه کرده بودند، ولی بهمحض اینکه یک کار مهم را به من سپردند، دیگر هیچچیز نبودم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۴۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 232 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۴۴:۰۰ |
نویسنده | آنا گاوالدا |
مترجم | شهرزاد سلحشور |
ناشر | نشر قطره |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | La Vie en mieux |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۰۶/۰۱ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 35,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
دو تا داستان داره. اولین داستان رو دوست نداشتم. موضوع ضعیف بوده و الکی با صحبت های ذهنی شخص اول کش داده شده. در واقع شما اصلا شاهد اتفاق خاصی در دو سوم پایانی داستان اول نیستید. امیدوارم داستان دوم بهتر باشه
از آنا گاوالدا همچین کتابی بعید بود خیلی ضعیف بود
بدترین و بی سر و ته ترین ترجمه ای که به عمرم خوندم. خود داستان به نظر میرسید بد نباشه، با این فرض که ترجمه قابل درکی داشت و شبیه انشای کودک دبستانی زبان بسته ای نبود
دارای ترجمه بسیار ضعیف،. من نصفه رهاش کردم
هنوز تمومش نکردم ماجرای یان در حال خونده شدنه! .... اما داستان متیلدا به نظرم یه جوری بود! یا بد ترجمه شده بود یا سبک نویسنده گیج کننده بود... در کل دلبری نمیکرد... اما داستان یان به نظرم قابل فهم و روونه... حداقل تا صفحه ی ۲۷۸ که اینطور بوده.... :-)
ترجمه فوق العاده ضعیف ...
می تونست از این جذاب تر و گیراتر باشه اما فکر میکنم ترجمه خوبی ندار اصلا موقع خوندن حسابی گیج میشه آدم معلوم نیست چی به چیه ... من که نتونستم تمومش کنم خیلی شبیه به تعریفی که از موضوع کتاب شده نیست
جالب بود بد نبود