نیویورکتایمز: «کاوشی هوشمندانه و ماهرانه در یک اختلال عصبی شگفتآور.»
کتاب «پیش از آنکه بخوابم» Before I Go to Sleep نوشتهی «اس .جی. واتسون» در سال 2011 منتشر شد. این داستان روایت زنی به نام «کریستین» است که دچار آلزایمر شده است و هیچچیز را به یاد نمیآورد. او هر بار که میخوابد و خوابش اندکی عمیق میشود، حافظهاش بهکلی پاک میشود. زندگی برای این زن که تا قبل از این اتفاق نویسنده بوده هر روز صبح از نو، با فضاها و حسهای ناشناختهای که او را در برگرفتهاند، آغاز میشود. «کریستین» هر شب یادداشتهایی از خودش بهجا میگذارد تا روز بعد بتواند به کمک آنها زندگیاش را به یاد آورد. این داستان روانشناسی و تا حدودی جنایی خواننده را همواره در محیطهای غیرقابلپیشبینی قرار میدهد.
کتاب «پیش از آنکه بخوابم» نخستین رمان «اس .جی. واتسون» است که در فضایی مملو از تعلیق و تردید به نگارش درآمده است. این نویسنده براساس سالها فعالیت و کار در کنار بیماران آلزایمری این اثر را خلق کرده که او را به شهرت جهانی رسانده است. این اثر پس از انتشار به بیش از 40 زبان دنیا ترجمه شد و به یکی از کتابهای پرفروش نیویورکتایمز تبدیل شد. این کتاب توانست جایزهی انجمن نویسندگان جنایی جان کریسی در ۲۰۱۱، جایزه رمان جنایی و مهیج سال گالکسی در ۲۰۱۱ و جایزه رمان اول جنایی آلمان در ۲۰۱۲ را از آن خود کند. براساس این داستان «روان جافه» در سال 2014 فیلم سینمایی با بازی «نیکول کیدمن» و «کولن فیرث» ساخت.
«اس .جی. واتسون» S. J. Watson نویسندهی انگلیسی در یک ژانویه سال 1971 به دنیا آمد. او تحصیلاتش را در رشتهی فیزیک دانشگاه بیرمنگام به سرانجام رساند و مدتی بهعنوان شنواییسنج در بیمارستان کار مشغول به کار بود. او در سال 2009 در دورهی آموزشی نویسندگی شرکت کرد و از آن دوران نوشتن را بهطورجدی آغاز کرد. او پس از نوشتن کتاب «پیش از آنکه بخوابم» مشهور شد و کتاب دیگری به نام «زندگی دوم» در سال 2015 منتشر کرد و بیشازپیش به شهرت جهانی رسید. این اثر «اس .جی. واتسون» نیز به فارسی ترجمه شده است.
کتاب «پیش از آنکه بخوابم» نوشتهی «اس .جی. واتسون» را انتشارات آموت با ترجمهی «شقایق قندهاری» در سال 1391 منتشر کرده است که در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «شقایق قندهاری» مترجم پرکار ایرانی تا امروز بیش از پنجاه اثر به فارسی ترجمه کرده و چندین جایزه دریافت کرده است. از ترجمهی دیگر او میتوان به «ناخوش احوال»، «عشق زن خوب» و «ده راز موفقیت و آرامش درونی» اشاره کرد که نسخهی صوتی و الکترونیک آنها هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
آنها باید به طریقی مرا آرام کرده و راضی و متقاعدم کرده باشند که همراه دکتر ناش بروم؛ چون موضوع بعدی که یادم میآید این است که داخل اتومبیلش بودم و او رانندگی میکرد. کمکم ابرها داشتند آسمان را میپوشاند. خیابانها کمکم داشت تاریک و یکجورهایی صاف میشد. او حرف میزد، اما من تمرکز نداشتم. انگار ذهنم سردرگم و وارد ورطه دیگری شده باشد و حالا دیگر نمیتوانستم خودم را به آن برسانم. از پشت شیشهها نگاهی به بیرون کردم؛ با مشتریهای فروشگاهها و افرادی که قدم میزدند؛
مردمی که با کالسکه بچه راه میرفتند یا چرخ خریدی را به دنبال خود میکشیدند. میخواهم بدانم که این جستوجو در پی حقیقت، واقعاً همان چیزی بود که میخواستم و دنبالش بودم. بله، شاید به بهبود و پیشرفتم کمک کند ولی تا چه حد باید امیدوار باشم که چیزی دستگیرم شود؟ توقع ندارم روزی بیاید که وقتی از خواب بیدار میشوم، همهچیز مثل مردم عادی یادم بیاید؛ بهطوریکه بدانم روز قبل چهکار کردهام، برنامههایم برای روز بعدی چیست، و چه مسیر گمراهکنندهای مرا به این وضع و حال و به اینجا رسانده است، و حالا هم خودم را به اینجا و این مرحله از زندگیام رساندهام. در بهترین شرایط میتوانم امیدوار باشم روزی برسد که وقتی به آیینه نگاه میکنم، بدجوری جا نخورم؛ اینکه یادم باشد با مردی به اسم بن ازدواج کرده و پسری به اسم آدام را از دست دادهام، و دیگر حتماً لازم نیست نسخهای از رمانم را ببینم تا بدانم که خودم آن را نوشتهام.
اما انگار حتی همین حد هم دور از دسترس است. به آنچه در بخش فیشر دیده بودم، فکر کردم. دیوانگی؛ رنج و درد و مغزهای بههمریخته. فکر کردم: وضعیت من به آنها نزدیکتر است تا به بهبودی. شاید درنهایت صلاح باشد بفهمم چه طور با شرایط موجودم کنار بيایم و همانطور زندگی کنم. میتوانستم به دکتر ناش بگویم که دیگر نمیخواهم او را ببینم و دفتر یادداشتهای روزانهام را بسوزانم، و حقایقی را که تا به این لحظه کشف کرده بودم دفن، و آنها را در حد اعماق حقایقی که هنوز از آنها بیخبرم، مخفی کنم. اینطور از گذشتهام فرار میکنم، ولی جای پشیمانی ندارد، تا چند ساعت دیگر حتی نمیدانم که دفتر یادداشت روزانهام يا پزشکم اصلاً وجود خارجی داشتند، و آن موقع میتوانستم خیلی ساده و راحت زندگی کنم.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۵۷ مگابایت |
تعداد صفحات | 472 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۵:۴۴:۰۰ |
نویسنده | اس جی واتسون |
مترجم | شقایق قندهاری |
ناشر | نشر آموت |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Befor I go to sleep: a novel, 2,011 |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۱۲/۰۲ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
من در ابتدا ک شروع کردم کتابو،شاید روزی حدودا ۱۰ صفحه مطالعه کردم خیلی برام جذاب نبود این موضوع ک فردی دچار فراموشی هستو ... چون واقعا ب مغز خودم فشار زیادی وارد میشد وقتی متوجه میشدم کریسی چقد داره بهش سخت میگذره و از فراموشی روزانه ش عذاب میکشه،این مسئله ب کنار اما واقعا از صفحه ۳۰۰ ب بعد من سه روزه این کتابو با مشغله های زیادم تونستم تمام کنم ب این علت ک جذابیت و حالت رازآلودش بیشترو بیشتر شد تا جایی ک واقعا غم بزرگی وارد دلمشد از اتفاقاتی ک برای کریسی توی چندسال و بخصوص ۴ماه اخیر رخ داده خیلی سخته،حتی غیرواقعی و در قالب داستان هم سخته چ برسه ب واقعیت!قلم نویسنده در قسمتهای پایانی کمی لق میزد و نتونس برا منی ک خیلی دقیق کتابو میخونمم مشخص کنه روز و ساعتارو و طوری شد ک من کمی ازینکه روزو ساعت یکسری مسائل رو متوجه نشدم سردرگمی بوجود بیاره،بهرحال این کتاب هم خوبو بد تمام شد مثه بقیه کتابها اما بنظرم تامدتها نتونم فراموشش کنم.فکرشو کنید ۴ماه باآدمی زندگی میکنی ک عامل تمام بدبختیای توعه و حالا خودشو جای دلسوز ترین آدم زندگیت ینی همسرت جا زده و هی هروزو هروز برات دروغ میبافه تو ب بخاطر نقصت باور میکنی!!! من واقعا حال بدی پیدا کردم بعد از خوندن مطالب قبل از پایان و تا مدتها مطمئنن از یادم نمیره و باهاش درگیرم. یک نقد کامل aa
من دوستش داشتم چون برام یه تجربه جدید بود تا حالا رمانی با این موضوع نخونده بودم و رازالود بودنش اشتیاقم را برای سریع تر خواندن کتاب بیشتر میکرد پایانش عالی و غافل گیر کنندست پس حواستون باشه قبل از اتمام کتاب به اخرش نگاه نندازید یا اخرش از کسی نشنوید
کتاب جذابی بود که با شروعش سخت میشه تمومش نکرد اما فکر میکنم کمتر کسی قصد خواندن دوباره اش را داشته باشه! جذاب و گیرا بود و حرفه ای نوشته شده بود اما من قبل و بعد از خوندن کتاب چندان تغییری در خودم حس نمی کردم... اگه دنبال سرگرمی و رمان جذاب هستید گزینه بسیار خوبیه اما اگر دنبال کتابی الهام بخش و پر از جملات ماندگار در ذهن هستید و "تغییر" رو برای انتخاب کتاب ملاک میدونید این کتاب رو پیشنهاد نمیکنم
ای واااااای به هرکسی ک داره نوشتمو میخونه : بااااااااااید بخونیش.فووووق العادس دقیقا تا پارت اخرش غیر قابل حدس زدنه. انقد قلم نویسنده خوبه ک توش بخش هایی ک توش روزانه تکرار میشه هم خستت نمیکنه. و نکته جالب اینکه نویسنده فکرتو میخونه و میدونه چی رو از داستان داری حدس میزنی. و بعدش بمممب....
کتاب جالبیه خواننده رو به دنبال خودش میکشونه . من بعد از تموم کردنش فیلمش رو هم دیدم اما باید بگم که کتابش گیرایی بیشتر و خاص خودش رو داشت . اکثرا فیلم ها یا هم گام با خود کتاب جذاب هستن یا حتی از خود کتاب هم جذاب تر میشن اما این کتاب از فیلمش جذاب تر بود و من وقتی فیلم رو دیدم خیلی خوش حال بودم که این داستان رو از رو کتاب پیش برده بودم . کشش و گیرایی بیشتری داره .
عالی بود این کتاب، و خیلی متفاوت تر از رمان هایی بود که قبلا خوندم هرچی به آخرش نزدیک تر میشدم سرعتم بیشتر میشد و خیلی خوبه که آخرشو خودم میتونم حدس بزنم، یعنی بعد از آخرش رو، خب فردا صبح چی؟! بازم همه چی از صفر یا به یاد میاره؟ حتما توصیه میکنم بخونید ❤️
با این که از موضوع مشابه با موضوع این کتاب قبلا فیلم های ایرانی و خارجیش ساخته شده بود اما بسیار پر کشش و جذاب بود و پایانش قابل حدس نبود . اولش که شروع کردم تو ذوقم خورد که همچین موضوعی رو میشناسم ولی بعدا کاملا فراموش کردم و انگار تازه بود
از بهترین کتابای معمایی که خوندم. به هرکسیم توصیه کردم ازش لذت برد. انقد برام جذاب بود که تو دو شب تمومش کردم و بعدش رفتم سراغ فیلمش که نیکول کیدمن بازی میکرد و یه فاجعه ی کامل بود! :| پس کتابشو بخونید و لذت ببرید و هیچوقت سراغ فیلمش نرید.
من ۸۰۰ و خورده ای صفحه رو تو چهار روز خوندم، اگر دنبال رمان های رمز و رازی هستین و دوست دارید دونه دونه رازها حل بشه این کتاب خیلی خوبه، یه سری ها گفتن چیزی به آدم اصافه نمیکنه چرا اتفاقا اضافه میکنه اینکه قدر چیزهایی که داریم رو بدونیم
فیلمش رو خیلی وقت پیش دیدم و خیلی خوشم اومد کاش ندیده بودم و الان کتابش رو می خریدم البته الان جزئیات فیلم اصلا یادم نیست فقط کلیتش که زن داستان فراموشی داره یادمه با این اوصاف پیشنهاد میکنید بخونم