داستان «سیب دخت و سیردخت» داستانی از کشور مالزی است. افسانهای دربارهی زورگویی و دروغگویی و در مقابل آن صبر و تحمل. و البته که این بار هم درستی و راستی پیروز میدان است.
مدتی بود که انارقربان، پدر سیبدخت، به سفر رفته بود و او با خیاربانو و دخترش سیردخت در کنار هم زندگی میکردند. سیبدخت صبحها برای آبتنی به برکه میرفت و موقع برگشتن هم با خودش یک سطل آب برای آشپزخانه میآورد. آخر انجام دادن کارهای خانه با او بود. بله، از وقتی که انارقربان رفته بود، خیاربانو و دخترش رفتار چندان خوبی با سیبدخت نداشتند. دخترک همیشه مشغول کار کردن بود و خیاربانو و سیردخت اصلاً چشم نداشتند که ببینند او استراحت میکند. او حتی اجازه نداشت که غذای درستوحسابی بخورد. سیردخت هم که همیشه مشغل کارهای خودش بود و با او بازی نمیکرد! برای همین سیبدخت باید همیشه کار میکرد و کار میکرد. اما یک روز که با دلی شکسته سمت برکه رفت تا برای آشپزخانه آب بردارد با صحنهی عجیبی مواجه شد. ماهی توی برکه روی آب آمده بود و میخواست با سیبدخت صحبت کند! اما مگر چنین چیزی ممکن است؟ بله، در دنیای قصهها همه چیز ممکن است. اما به نظر شما ماهی داستان «سیب دخت و سیردخت» چه حرفی برای گفتن دارد؟
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 154.۴۷ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 36 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۱۲:۰۰ |
نویسنده | خدیجه هاشم |
ناشر | انتشارات علمی و فرهنگی |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Bawabgputhih |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۴/۰۹ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |