کتاب خانواده زیر پل نشر انتشارات علمی و فرهنگی

آرمان پیرمرد فقیر و ولگردی بود که هیچ جا را جز شهر پاریس برای زندگی قبول نداشت و به همین دلیل در آنجا ماندگار شده بود. او تمام دار و ندارش را در یک کالسکه کهنه و بی کروک بچه جا داده بود و با خودش به این طرف و آن طرف می کشاند و دیگر از پرداخت کرایه خانه یا دستبرد دزدها نگرانی نداشت. دو سه تکه لباس کهنه ای هم که داشت روی هم پوشیده بود و احتیاجی به چمدان یا بردن لباس هایش به لباسشویی نداشت. به این ترتیب برایش آسان بود که از سوراخی به سوراخی دیگر پناه ببرد. و آن روز زمستانی نزدیک ظهر هم به همین منظور پا شده و راه افتاده بود.