فرعون پادشاه مصر بود. مردمی به نام بنی اسرائیل در سرزمین او زندگی می کردند. فرعون بین «قبطیان» یعنی اطرافیان خودش و آن ها فرق می گذاشت. او می خواست برای خودش فرق می گذاشت. او می خواست برای خودش قصرهای بزرگ بسازد. باغ های زبیا درست کند و از همه مهم تر می خواست برای خودش یک آرامگاه بزرگ بسازد تا بعد از مرگش او را در آنجا بگذارند. او فکر می کرد با ساختن این آرامگاه بزرگ به اسمان می رود و همیشه در آسمان زندگی می کند. و همه ی این قصرهاف باغ ها و آرامگاهش را مردمی باید می ساختند که از بنی اسرائیل بودند. کارهای سخت انجام می دادند. فرعون آن ها را مجبور می کرد از طلوع آفتاب تا غروب کار کنند و کار کنند. آن ها نمی توانستند برای خودشان زندگی کنند و بنی اسرائیل سال های سال بود که با همه ی این درد و رنج ها زندگی می کردند.یک شب، فرعون وقتی که نه خواب بود نه بیدار شنیید که کسی می گوید: همین روزها در قوم بنی سرائیل پسریی به دنیا می آید که به پادشاهی او پایان می دهد و او را نابود می کند.
فرمت محتوا | pdf |
حجم | 101.۵۶ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 40 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۲۰:۰۰ |
نویسنده | سوسن طاقدیس |
ناشر | انتشارات علمی و فرهنگی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۳/۱۹ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |