کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند مجموعه داستان منتشر شده از بیژن نجدی است. در این کتاب 10 داستان مختلف آورده شده که همه آنها در قالب واقع گرایی و فراواقع گرایی نوشته شدهاند. این کتاب شاهکاری خواندنی با طعم شاعرانه است که نثری روان اما معماگونه دارد. اگر به مطالعه داستانهای کوتاه علاقهمند هستید، به دسته کتابهای داستان کوتاه فارسی فیدیبو سر بزنید.
کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند 10 داستان مختلف را شامل میشود که همه آنها به مفهوم مرگ اشاره دارند. در داستان اول کودکی مرده پیدا میشود که به نوعی بر پایان نسل اشاره میکند. در داستان دوم به زندگی مرتضی پرداخته میشود که به قتل متهم شده است. در داستان سوم، از اسبی حرف زده شده که به زندگی انسان شباهت دارد؛ انسان در تمام زندگی خود مانند اسب برای رسیدن به اهدافش دویده و بیگاری زیادی را تحمل میکند.
عنوان 10 داستان نوشته شده در این کتاب عبارتند از: سپرده به زمین، استخری پر از کابوس، روز اسبریزی، تاریکی در پوتین، شب سهرابکشان، چشمهای دکمهای من، مرا بفرستید به تونل، خاطرات پارهپارهی دیروز، سهشنبهی خیس و گیاهی در قرنطینه. این مجموعه داستان در سال 1389 توسط محمدرضا دمابی به زبان انگلیسی ترجمه و به چاپ رسید.
کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند توسط بیژن نجدی نوشته شده که یکی از نویسندگان توانا داستان نویسی پست مدرن در ایران است. نویسنده برای جذابیت بیشتر داستانهای خود از تشبیه و استعارات مختلفی استفاده کرده که مطالعه کتاب را لذت بخشتر میکنند. به دوستداران داستانهای کوتاه توصیه میکنیم تجربه مطالعه کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند را از دست ندهند.
کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند اثری از بیژن نجدی، شاعر و نویسنده گیلانی است. بیژن نجدی 24 آبان 1320 در خاش گیلان متولد شد و برای تحصیلات ابتدایی به رشت رفت. در سال 1339 و با گرفتن دیپلم، وارد دانشسرای عالی تهران شده و پس از فارغالتحصیلی در رشته ریاضی، در یکی از دبیرستانهای لاهیجان شروع به کار کرد. بیژن نجدی در 4 شهریور ۱۳۷۶ به دلیل سرطان ریه درگذشت. این نویسنده توانا در دوران زندگی خود فقط «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» را منتشر کرد و سایر آثار او پس از مرگ، توسط همسرش به چاپ رسیدند.
طاهر آوازش را در حمام تمام کرد و به صدای آب گوش داد. آب را نگاه کرد که از پوست آویزان بازوهای لاغرش با دانههای تند پایین میرفت. بوی صابون از موهایش میریخت. هوای مه شدهای دور سر پیرمرد میپیچید. آب طاهر را بغل کرده بود. وقتی که حوله را روی شانههایش انداخت احساس کرد کمی از پیری تنش به آن حوله بلند و سرخ چسبیده است و واریس پاهایش اصلا درد نمیکند. صورتش را هم در حوله فرو برد و آنقدر کنار در حمام ایستاد تا بالاخره سردش شد. خودش را به آینه اتاق رساند و دید که بله، واقعآ پیر شده است.
در آینه، گوشهای از سفره صبحانه، کنار نیمرخ ملیحه بود. سماور با سروصدا در اتاق و بیصدا در آینه میجوشید و با همینها، طاهر و تصویرش در آینه، هر دو با هم گرم میشدند.
ملیحه گفت: ببین پنجره باز نباشه، میچای ها!
اگر از مطالعه کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند لذت بردید، 3 اثر زیر را به شما پیشنهاد میدهیم:
· کتاب وقتی قوها پیر می شوند نوشته خدیجه شریعتی
· کتاب دو دنیا نوشته گلی ترقی
· کتاب پنج داستان نوشته جلال آلاحمد
فرمت محتوا | epub |
حجم | 316.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 88 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۵۶:۰۰ |
نویسنده | بیژن نجدی |
ناشر | نشر مرکز |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۹/۰۱ |
قیمت ارزی | 8 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
از چشم هایش صدای شکستن قندیل های یخ به گوش میرسید…