کتاب چگونه ارتباط خوبی داشته باشید جلد 6 نشر انتشارات ایماد

با وجود این همه زمان و هزینه‌ای که برای مدل‌های موهای مختلف، برق انداختن و واکس زدن کفش‌، خرید کت و شلوار‌های جدید می‌کنیم و تلاشی که برای بهتر جلوه‌ دادن شخصیت‌مان داریم، هنوز هم نمی‌دانیم که چرا برخی از افراد در زندگی موفق می‌شوند و برخی دیگر به موفقیتی که مد نظر دارند دست پیدا نمی‌کنند. برخی از افرادِ بسیار موفق و دوست داشتنی، خجالتی هستند؛ برخی دیگر خشن و بی‌ادب. بعضی از برندگان بزرگ، زندگی پیچیده‌ای دارند و برخی دیگر بسیار ساده. بسیاری از افراد درون‌گرا قابل احترام‌اند، و بعضی از برون‌گراها، دقیقا برعکس. و اگر هدف شما بازیگر سینما شدن نیست، شخصیت و ظاهرتان کلید رسیدن به موفقیت و محبوبیت نخواهد بود. پس کلید آن چیست؟ آیا این کتاب در فهمیدن این مسئله کمکی خواهد کرد؟

اجازه دهید به شما بگویم این کتاب چه می‌کند – و البته چه کاری نمی‌کند – و سپس تصمیم با شماست. من اصلا تضمین نمی‌کنم که به زودی می‌توانید با خارج از کشور در مورد فروش محصولات نفتی صحبت کنید. همینطور اصلا تضمین نمی‌کنم که به زودی می‌توانید وارد مکالمه فلسفی با فردی که دارای دکترای فلسفه است، شوید؛ اما چیزی که می‌توانم قولش را به شما بدهم، این است که می‌توانید با اعتماد به نفس کامل با افراد جدید آشنا شوید، به راحتی با آنان صحبت کنید و به سرعت با هر شخصی که با او برخورد کردید ارتباط برقرار کنید.

احتمالا تا حالا سقف شیشه‌ای که بالای سر شما، من و بسیاری از افراد به صورت مخفیانه وجود دارد را کشف کرده‌اید؛ این سقف شیشه‌ای موجب می‌شود که افراد در زندگی شخصی و حرفه‌ایشان پیشرفتی فراتر از آن نداشته باشند. این کتاب به شما کمک می‌کند سلاحی بسازید تا بتوانید توسط آن این دشمن نفرت‌انگیز را نابود کنید و این کار با تخصص پیدا کردن در مهارت‌های ارتباطی‌ صورت می‌گیرد، در واقع چیزی که تا به حال حتی فکر نمی‌کردید وجود داشته باشد. و البته، این کتاب به شما کمک می‌کند تا از گفتن و انجام دادن "چیزهای احمقانه کوچکی" که باعث دور شدن افراد از شما، از دست دادن موقعیت‌های شغلی احتمالی، دوستی و یا عشق می‌شوند، اجتناب کنید.

همچنین یاد می‌گیرید که چگونه به افراد هدیه‌ای خارق العاده بدهید، هدیه‌ی اعتماد به نفس. این چیزی است که متاسفانه افراد در هنگام ارتباط با دیگران به ندرت به آن فکر می‌کنند و آن را در نظر نمی‌گیرند.

اما شما چگونه باید این کار را انجام دهید؟

همه چیز با پیش‌بینی احساسی امکان‌پذیر می‌شود!

تفاوت پیش‌بینی احساسی نسبت به هوش احساسی چیست؟

سوال خوبی است. هوش احساسی مبحثی است که شامل این موارد می‌شود: ۱- دانستن احساسات خودتان ۲ – مدیریت احساسات خودتان ۳- انگیزه دادن به خودتان ۴- تشخیص احساسات در دیگران ۵- مدیریت ارتباطات‌تان.

اما پیش‌بینی احساسی، لایه‌ی دیگری از برقراری ارتباط می‌باشد؛ و آن یعنی، پیش‌بینی اینکه یک فرد نسبت به یک اتفاق یا حرف چه واکنشی خواهد داشت؛ آن هم قبل از اینکه آن اتفاق افتاده باشد.

شما می‌توانید رفتارتان را هم با توجه به این مبحث سمت و سو بدهید. معمولا این کار را برای بهبود اعتماد به نفس و کسب احترام از افرادی که با آن‌ها سر و کار دارید می‌توانید استفاده کنید. و در جوابِ آن، این کار باعث بهبود اعتماد به نفس آنان و البته شما می‌شود. اما چرا؟ چون به مرور عادت می‌کنید که با افراد دیگر به صورت احساسی و حساس برخورد کنید و در نتیجه، بازخوردهای بهتری را از هر شخصی دریافت می‌کنید.

پیش‌بینی احساس، برای پایدار ماندن عشق، حیاتی است

من بعضی مواقع تعجب می‌کنم که چگونه افرادی که زمانی عاشق یکدیگر بوده‌اند، با یکدیگر زندگی می‌کرده‌اند، یا حتی با هم بچه‌دار شده‌اند و کسب و کاری راه‌اندازی کرده‌اند، می‌توانند روزی از یکدیگر دلزده شوند.

بیش از ۴۰ درصد ازدواج‌های امروزی، منجر به طلاق می‌شوند، و تعداد بسیاری از آن‌ها، به چیزی فراتر از طلاق منجر می‌شوند. اگر ۲ شخص، نسبت به دیدن احساسات یکدیگر کور باشند، ممکن است لحظات عاشقانه‌شان تغییر کند و تبدیل به نوعی دشمنی مخفی شود.

مردم اغلب اوقات احساسات‌شان را مثل نارنجکی که هنوز منفجر نشده در درون‌شان نگه می‌دارند، اما بالاخره روزی فرا می‌رسد که حرفی می‌زنند که تایید کننده این موضوع است: "او یک دیکتاتور است" و یا او کاری می‌کند که نشان می‌دهد: "آن زن، فردی بی‌شعور است."

اینجا، آغاز همه چیز است. زمانی که زوجی متوجه می‌شوند از رابطه‌شان بیش از لذت بردن، درد می‌کشند؛ یکی از دو نفر این مسئله را به زبان می‌آورند و صدمات شدیدی حاصل می‌شود و در نهایت آن زوج از یکدیگر جدا می‌شوند.

روان‌شناسان و روان‌پزشکان از ۳۰۰ سال قبل از ظهور مسیح متوجه "اصل لذت-درد" شده بودند. از زمانی که فیلسوف یونانی "اپیکوروس" شروع به نوشتن کرد تا "سیگموند فروید"، به این مسائل اشارات زیادی شده است.

اخیرا، "آنتونی رابینز" که از بهترین سخنرانان انگیزشی دنیا است. بر روی استیج می‌رقصید و در مورد فرضیه‌اش که در خصوص دویدن مردم به سمت لذت، و فرار آن‌ها از چیزی که لذت‌بخش نیست توضیح می‌داد.

با هر عینکی که به این مبحث نگاه کنیم، می‌بینیم که واقعیت همیشگی این است: اصل لذت-درد در تمامی رابطه‌هایمان وجود دارد. حتی اگر شما کوچک‌ترین اثری بر روی زندگی شخصی بگذارید، آن حساب می‌شود. اگر شما سهوا، به کسی مقداری احساس منفی بدهید، او سریعا خواستار خارج شدن‌تان از زندگی‌اش می‌شود. از سمت دیگر، اگر آن شخص هر زمان که با شماست حتی مقدار بسیار کمی نسبت به خودش حس بهتری پیدا کند، با احترام و اعتماد، به شما پاداش می‌دهد.

ما در اینجا در خصوص تعریف کردن از اشخاص صحبت نمی‌کنیم، این موضوعی است که "دله کارنگی" ۷۰ سال پیش در موردش صحبت کرد. امروزه تعریف‌ کردن‌های بیش از حد از افراد، خسته کننده و بی‌نتیجه هستند. برای اینکه بتوانید احترام و توجه افراد را بدست آورید، باید به روان‌شان بروید و جستجو کنید تا آن مکان، اندازه و شکل وجودشان را پیدا کنید. زمانی که در این کار موفق شدید، می‌توانید احساسات‌شان را دقیقا پیش‌بینی کنید، با احساس و حساسیت واکنش نشان دهید و کاری کنید که افراد نسبت به شما احساس نزدیکی کنند.