کتاب فقط تنها نباشم نشر آرادمان

یقه اسکی به هر پل عابر می‌رسم ببین چطور رؤیایی که از تو در سرم می‌بافتم به گردنم رسیده و آوازم را گرم کرده ببین چمدان چطور در دست‌های تو آرام شده خورشید می‌رود تا دنیای دیگری را روشن کند من چیزی نباختم یک لحظه از تو برای تابستانم کافی بود ببین توفان چقدر به موهای تو می‌آید چطور با رؤیای بر باد رفته‌ام مو نمی‌زنی من چیزی نباختم همین‌قدر کافی که موهای تو را تک تک به اسم می‌شناسم و بادها به یاد من می‌وزند ببین چطور دست برده‌ای در قوانین تلخ جهان سرخوشانه به سمت پرتگاه خیز برداشته‌ام رؤیایی که از تو پا گرفت به پایانی کمتر از پرواز راضی نمی‌شد