قطرهای از نور خورشید به زمین میافتد و گلی جادویی جوانه میزند. گلی جادویی که میتواند هر بیماری را شفا دهد. عجوزهای پیر گل را پیدا میکند، آن را مخفی می کند و از آن برای جوان شدن استفاده می کند. اما سربازان سلطنتی که ملکهشان بیمار است، از راز گل باخبر میشوند و آن را پیدا میکنند. ملکهی بیمار نجات پیدا میکند و دختری با موهای طلایی به دنیا میآورد؛ موهایی طلایی با همان خاصیت جادویی گل! عجوزهی پیر وقتی میفهمد که موهای طلایی دختر همان قدرت گل را دارد، نوزاد را میدزدد و او را در بالای یک برج بلند، مخفی می کند تا از موهایش برای جوان و جاودانه ماندن استفاده کند.