شب های رفتن تو، شب های بی ستاره است، ببین که خاطراتم، بی تو چه پاره پاره است، چی می شدبرگردیم بازم، به روزهای گذشته، هوای پائیزی، تو عشق ما نشسته.
وای که بازم سرکار رفتید توی رویا، بیا برویم کلاس الان سر و کله ی استاد پیدا می شه.
یوسف که توی عالم خودش آهسته زمزمه می کرد و به غنچه گل رز کنار باغچه خیره شده بودبه طرف صدا برگشت:
بازم توی ناصر، مزاحم همیشگی!
دست شما درد نکند چغندرم، بی رگ و پی! اصلا ناراحت نمی شوم، اما تو را به خدا از این همه فکر و خیال دست بردار به جای جنابعالی مندیگر دارم خسته می شوم. می ترسم دفعه ی بعد در تیما رستان ملاقاتت کنم، آخر برادر من، خودت را خوب می دانی که همه توی زندگی بارها مزه شکست را امتحان می کنند اما...