مونوگراف و زمینههای تحلیلی هنر را میتوان پاشنه آشیل هنر ایران دانست. اگر نگاهی به تثبیت هنر مدرن و پس از آن هنر معاصر در سطح جهانی داشته باشیم در مییابیم که نقش معرفی و تحلیلی آثار هنری، توانسته طی یک قرن اخیر زمینههای رشد هنر را فراهم آورد و درست در همین عصر است که بیشترین جریانات هنری شکل حیات و زوال را تجربه کردند.
همه این موارد گویای نقش تحلیلی و معرفی آثار هنرمندان است. اینکه امروزه میتوان از درون یک اثر هنری و جریان فکری یک هنرمند به زمینههای تحلیلی تاریخی، اجتماعی و فرهنگی جوامع مختلف دریافت، جملگی از درون همین تحلیلها و مونوگرافهایی است که در جوامع مختلف شکل گرفتهاند. این موضوع آنقدر مهم است که در زمانی که هنر مدرن در دوران اعتلای خود قرار گرفت، سهمی مساوی را در کنار ارائه خلاقانه هنر برای تحلیل اثر هنری منظور کرد و درست در همین دوران نقش منتقدان و تحلیلگران هنری را به یک میزان در کنار آفرینشگران هنری مدنظر قرار داد.
در همین نقطه است که میتوانیم دریابیم که هنر ایران چرا با فراز و نشیبهای بسیار در دهههای اخیر روبرو بوده است. اینکه تحلیلگری هنر و زمینههای معرفی هنرمندان در این سالیان شکلی مستمر نداشته و در دورانی حتی نادیده گرفته شده است، نقطه ضعف بزرگ هنر ایران است که برای دستیابی به آن سالها غفلت صورت گرفته است؛ چه بسا که اگر این امر در زمان خود صورت میگرفت امروزه هنر ایران نه تنها در قله رفیع هنر خاورمیانه، بلکه میتوانست جایگاهی مهم در هنر دنیا داشته باشد.