دیروز تلفنی با کسی صحبت میکردم که راهنماییاش را به عهده داشتم. در جایی از حرفهایم به او گفتم: «میدانی صد سال دیگر و شاید حتی زودتر از آن، مردم ممکن است به پشت سرشان نگاه کنند و به این نتیجه برسند که ما هماکنون در حق فرزندانمان جنایت میکنیم. این اتفاق بهراستی خواهد افتاد.»
لحظهای مکث کنید و درباره آزادی و اختیاری بیندیشید که بچه در کودکی دارد. او با قوه تصورش به هر جایی که میخواهد میرود. بچهها در دنیایی خارقالعاده زندگی میکنند که در آن هر کاری را میتوانند انجام دهند. میتوانند خلبان شوند؛ میتوانند روی طناب راه بروند؛ میتوانند عرض آبشار نیاگارا را طی کنند و با هیچ مسئلهای روبهرو نشوند. همه این کارها در ذهن شگفتیآور آنها صورت میگیرد.
بعد، بچهها را به مدرسه میفرستیم و این فرآیند خلاقیت بهظاهر ناممکن ناگهان چیز بدی میشود. خیالپردازی و تصویرسازی کودک «توجه نکردن» نام میگیرد. بهمحض اینکه کودک در خیال و رؤیا فرو برود، معلم میگوید: «کجایی؟ چه کار داری میکنی؟» رفتار کودک توهینی قابل مجازات ارزیابی میشود و این مجازاتها بسیار مؤثر هستند. شما کودکی خردسال را شماتت میکنید. حدس بزنید چه اتفاقی میافتد. او کارش را متوقف میکند. از اینرو به جای اینکه قوه تصور و خیال را در کودک تشویق کنیم، با سرزنش و شماتت او این هنر را از او میگیریم.
- از متن کتاب-