- بخشی از کتاب:
وقتی که او را در آن مکان وحشتناک دیدم، از ترس فریاد کشیدم؛
هر چه هستی، شبح یا انسان، بر من رحم کن.
او پاسخ داد: انسان که نه، زمانی انسان بودم...
هیولایی که با دیدنش فریادت به آسمان میرود
هیچکس را یارای گذر او نیست،
و حتی در لحظه مرگ هم راه بر تو میبندد.
ذاتش پلید است و بد اندیش،
آنچنان که هیچگاه نمیتواند طبع حریصش را سیراب کند،
هرچند خورده باشد گرسنهتر از همیشه است.
با هر جانداری میآمیزد
و باز در طلب آمیزش بیشتر با دیگران است...