در جهان داستان های بکت از هم گسیختگی هویت مدرن، بخش افزونی از ناخوشی خود را از طریق همین جابجاییهای استعاری در سطح مصالح داستانی، تکنیکها، پدیدهها و موتیفهای بیرونی، نمایان میکند. بکت برای منهدم کردن هر رگهایی که مشکوک به واقعیت نامأنوس یا قصهای واضح باشد، از هیچ تلاشی فروگذار نیست.
بلاهت بینظیر شخصیتهای داستانی بکت نشانهٔ گویایی است از زوال هویت. اشخاص آثار داستانی بکت از مورفی گرفته تا مالوی همه با اینکه گاه در اوج جنون و افسردگی به سر میبرند، اما کماکان با امور این جهانی مبارزه میکنند و در انتزاعیترین حالت هم، در سطحی از آگاهی و حیات هوشمند به سر میبرند. این تلاش مداوم و بیمعنا برای زنده بودن؛ شاکلهٔ اصلی روایت بکتی را ترسیم میکند و اتفاق نظری که در هر متنی گویای میل به فرجام و پایان قضایا است. برای مثال فرجام در رمان مالون میمیرد، گفتهٔ خود مالون در آغاز داستان است بر ادعای مردنش. او با ما میگوید هر آنچه را که باید بر صفحههای کتاب زبان باز کند و از طریق این مکالمهٔ یک جانبه، مالون منتظر مرگ میماند. شیوهای از انتظار و استعارهای از تعلیق هر روزهٔ موجود خود آگاه به مرگ، که زمانی خود را با فرم هزار و یک شب نشان میدهد و زمانی نزدیکتر در مالوی، نام ناپذیر و مالون میمیرد.