
قاتل در باران
نسخه الکترونیک قاتل در باران به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره قاتل در باران
در اتاقی در ساختمان برگلاند بودیم. من لب تخت نشسته بودم و در اوک روی صندلی راحتی. آنجا اتاق من بود. باران باشدت به پنجرهها میخورد. چون پنجرهها بسته بود، اتاق خیلی گرم شده بود و من پنکهی کوچک روی میز را روشن کرده بودم. باد پنکه از پایین به صورت دراوک میخورد، موهای سیاه و زیرش را بالا میزد، و موهای دراز ابروهای کلفتش را که در صورتش دو خط صاف انداخته بودند تکان میداد. قیافهی یکه بزنی را داشت که از قضا به پول و پلهای رسیده است. چندتا از دندان های طلایش را نشانم داد و گفت: «از من چی می دونی؟ این حرف را با لحنی پرطمطراق گفت، انگار هر کسی که سرش توی حساب بود باید میفهمید او آدم خیلی مهمی است. گفتم: «هیچی، تا اونجا که من میدونم، پاک پاکی»
نظرات کاربران درباره قاتل در باران