اندیشهای در ذهنم نشست، برای اولین بار در زندگی حقیقی را دریافتم که شاعران بسیاری آن را به شعر درآوردهاند و اندیشمندان بسیاری آن را غایت فرزانگی نامیدهاند. آن حقیقت این است که عشق والاترین هدفی است که انسان در جستوجوی آن است؛ آنجا بود که معنای بزرگترین رازی که اشعار، افکار، و اعتقادات بشری سعی بر آشکار ساختن آن را دارند را متوجه شدم: رستگاری بشر در راه عشق و در خود عشق است. درک کردم چطور میشود انسانی که دیگر هیچ چیزی در دنیا برایش باقی نمانده هنوز هم به خوشی بیندیشد و حتی برای یک لحظه هم که شده در اندیشهی معشوقش غرق شود. «فرشتهها در اندیشهی ابدی یک شکوهِ بیپایان غرقاند.»
مطلب اصلی این کتاب که همون «یافتن معنا برای زندگی» هست ممکنه خیلی کلیشه به نظر برسه، اما بعد از خوندن کتاب متوجه میشید گاهی این تنها چیزیه که باعث نجات انسان خواهد بود. فصل انتهایی کتاب مطالب روان شناسی بیشتری رو پوشش میده اما اگر بقیه ی کتاب رو نخونده باشید جان کلام رو ممکنه دریافت نکنید.