هنگامی که خانواده می از روستا به شهر نقل مکان میکنند، می عمیقا دلتنگ باغچهاش میشود. او میکوشد تا با نقاشیهای گچی و جعبههای کارتون برای خود باغچهای در شهر درست کند. اما باغچههای ساختگی هیچ شباهتی به باغچهاش در روستا ندارند.
روزی او به طور اتفاقی گل داوودی را میبیند که از شکاف گلخانه بیرون زده است، فکر میکند شاید بشود که با گذاشتن قسمتی از گل در شیشه دوباره آن را رشد داد. او با تکرار این کار، درنهایت باغچهی خانگی خودش را در ظرفهای شیشهای مختلف درست میکند و الهام بخش دوستان و اطرافیان خود میشود تا با انجام این کار، محلهی خود را به مکانی زیبا و سرسبز تبدیل کنند.