نثار شبهای خاموش مادرم!
اهلِ کاشانم.
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خُرده هوشی، سرِ سوزن ذوقی.
مادری دارم بهتر از برگِ درخت.
دوستانی، بهتر از آبِ روان.
و خدایی که در این نزدیکی ست:
لای این شببوها، پای آن کاجِ بلند.
روی آگاهیِ آب، روی قانونِ گیاه.
- متن کتاب -