0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  ساندویچ ژامبون نشر انتشارات نگاه

کتاب ساندویچ ژامبون نشر انتشارات نگاه

کتاب متنی
فیدی‌پلاس
درباره ساندویچ ژامبون

نقد و بررسی کتاب ساندویچ ژامبون

ساندویچ ژامبون اثر چارلز بوکوفسکی، داستانی بلند و سرشار از طنز است که در عین حال، عمق تلخی از دغدغه‌های جوامع صنعتی و مدرن را به تصویر می‌کشد. در این جوامع، روابط انسانی به مرور رنگ می‌بازند، عشق و عاطفه جای خود را به پوچی و بی‌تفاوتی می‌دهند و مهرورزی و انسانیت به حاشیه رانده می‌شوند. در این میان، تنها چیزی که اهمیت پیدا می‌کند، بالا رفتن از پله‌های ترقی اجتماعی به هر قیمتی که شده است. بوکوفسکی با قلم طنزآمیز و گزنده خود، تصویری گویا از این جامعه‌ی بی‌روح ارائه می‌دهد. شخصیت‌های داستان، نمونه‌ای از انسان‌هایی هستند که در این جامعه گرفتار شده‌اند و در تلاشند تا با وجود تمام سختی‌ها و پوچی‌ها، به زندگی خود ادامه دهند. طنز موجود در داستان، تلخی روایت را دوچندان می‌کند. گویی بوکوفسکی با به تصویر کشیدن تناقضات و مضحک بودن این جامعه، سعی دارد خواننده را به تأمل در مورد وضعیت موجود وادار کند. ساندویچ ژامبون تنها یک داستان سرگرم‌کننده نیست، بلکه نقدی تند و تیز بر جامعه‌ی مدرن است. بوکوفسکی با ظرافت و دقت، تار و پود روابط انسانی را در این جامعه از هم می‌گسلد و نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها در این دنیای بی‌رحم، به تدریج از یکدیگر دور می‌شوند. اگر به دنبال داستانی هستید که در عین حال سرگرم‌کننده و تأمل‌برانگیز باشد، ساندویچ ژامبون می‌تواند انتخاب مناسبی برای شما باشد. اگر شما هم به خواندن داستان و رمان خارجی حوزه طنز علاقه دارید حتما به دسته‌بندی داستان و رمان طنز خارجی فیدیبو سر بزنید.


هاینریش چارلز بوکوفسکی، شاعری سرشار از طنز و تلخی

چارلز بوکوفسکی، شاعر و داستان‌نویس برجسته‌ی آمریکایی، در 16 آگوست 1920 در شهر آندرناخ آلمان متولد شد. خانواده‌ی او پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی اقتصاد آلمان، در سال 1923 به بالتیمور مهاجرت کردند. بوکوفسکی پس از اتمام تحصیلات دبیرستان در لس آنجلس، به مدت دو سال در دانشگاه این شهر به تحصیل در رشته‌های هنر، روزنامه‌نگاری و ادبیات پرداخت. او در 23 سالگی اولین داستان کوتاه خود را به چاپ رساند. در اوایل دهه 1950، بوکوفسکی به عنوان پستچی در اداره پست لس آنجلس مشغول به کار شد. اما پس از دو سال و نیم، این شغل را رها کرد. در سال 1955، به دلیل زخم معده‌ای وخیم، مدتی را در بیمارستان بستری شد. آثار بوکوفسکی به لحن طنزآمیز و گزنده‌اش شهرت دارد. او در آثار خود، تصویری بی‌رحمانه و گاه طعنه‌آمیز از جامعه‌ی مدرن، روابط انسانی، و پوچی و بی‌معنایی زندگی ارائه می‌دهد. بوکوفسکی در 9 مارس 1994 در سن 73 سالگی، در سن پدروی کالیفرنیا و اندکی پس از اتمام آخرین رمانش، به دلیل ابتلا به سرطان خون درگذشت. مراسم تدفین او به شیوه‌ی بودایی برگزار شد. بر روی سنگ قبر او، عبارت "تلاش نکنید" حک شده است.

جهت مشاهده سایر آثار چارلز بوکوفسکی کلیک کنید.


چرا کتاب ساندویچ ژامبون را بخوانیم

رمان ساندویچ ژامبون، به مثابه اتوبیوگرافی تلخی از دوران کودکی نویسنده در محله‌های فقیرنشین و بحران‌زده‌ی دوران جنگ و رکود اقتصادی روایت می‌شود. عنوان کتاب، گویی به زندگی بوکوفسکی در میان مشکلات اشاره دارد. طنز سیاه و گزنده‌ی این اثر، در عین حال که لبخندی بر لب می‌آورد، قطرات اشک غم را نیز به چشمان خواننده هدایت می‌کند. داستان حول محور پسر بچه‌ای به نام هنری چیناسکی (همان نامی که بوکوفسکی در آثارش برای خود به کار می‌برد) می‌چرخد. هنری در میان خانواده‌ای آشفته و پر از مشکل بزرگ می‌شود. پدرش که آرزوی مهندس شدن او را دارد، همیشه با خشونت و کتک با او رفتار می‌کند. هنری که از نظر ظاهری نیز مورد تمسخر قرار می‌گیرد، در مدرسه نیز با چالش‌های زیادی روبرو می‌شود. او که از درس و تحصیل دل‌زده شده، به دنبال کسب قدرت و بزرگ شدن از طریق خشونت و زورگویی می‌رود. همانند سایر آثار بوکوفسکی، طنز تلخ در سرتاسر ساندویچ ژامبون به چشم می‌آید. با این حال، این طنز کمتر جنبه‌ی خنده‌دار دارد و بیشتر خواننده را به همدردی با شخصیت اصلی داستان وامی‌دارد. سختی‌ها و مصیبت‌های هنری آنقدر زیاد و طاقت‌فرسا هستند که خنده را از لبان خواننده می‌گیرند و جای خود را به اشک و غم می‌سپارند. بوکوفسکی این اثر را به تمام پدرها تقدیم می‌کند، اما لحن طعنه‌آمیز و گزنده‌ی او در همان ابتدای کتاب، نیت واقعی نویسنده را آشکار می‌کند. همانند دیگر آثار چارلز بوکوفسکی، طنز تلخ و گزنده در سرتاسر ساندویچ ژامبون خودنمایی می‌کند. اما این طنز بیشتر از آنکه لبخندی بر لب بیاورد، اشک غم و همدردی را در چشمان خواننده جاری می‌کند.


در بخشی از کتاب ساندویچ ژامبون می‌خوانیم

اولین چیزی که یادم می آید، مخفی بودن زیر چیزی است. زیر یک میز. من پایۀ میز را می​دیدم، پای آدم ها را، و بخشی از رومیزی را که آویزان بود. آن زیر تاریک بود و من آن زیر بودن را دوست داشتم. به گمانم در آلمان بودیم و من یک یا دو سال بیشتر نداشتم. سال ۱۹۲۲. من زیر میز حس خوبی داشتم و ظاهراً هیچکس از بودنم در آنجا خبر نداشت. نور روز تابیده بود روی فرش و پای آدم‌ها. من نور روز را دوست داشتم. پای آدم‌ها چندان جالب نبود، نه چنانچه رومیزی آویزان، نه چنانچه پایۀ میز، نه چنانچه نور روز.

بعد، دیگر هیچ چیز نبود... و بعد یک درخت کریسمس. شمع‌ها. پرنده‌های تزئینی؛ پرنده​هایی با شاخه​های کوچک توت بر منقارشان. یک ستاره. دو نفر آدم درشت که دعوا می کنند و فریاد می کشند. آدم​هایی که می​خورند. آدم هایی که همیشه در حال خوردنند. من هم. قاشق من خراب بود و من برای غذا خوردن مجبور بودم قاشق را با دست راست بردارم. اگر با دست چپ برمی داشتم قاشق از راه دهانم منحرف می​شد. من دوست داشتم قاشق را با دست چپم بردارم.

دو نفر بودند؛ یکی درشت تر با موهایی فر، دماغی بزرگ، دهانی بزرگ و یک عالمه ابرو. آنکه درشت تر بود همیشه به نظر عصبانی می​آمد، اغلب هم داد می​زد. آن یکی ریزه تر بود، ساکت، با صورتی گرد، رنگ پریده، و چشمانی درشت. من از هردوشان می ترسیدم. گاهی شخص سومی هم آنجا بود، زنی چاق که لباسی می پوشید با بندهایی در گلوگاه. او سنجاق سینه ای بزرگ می زد، و روی صورتش خال هایی گوشتی داشت که ازشان موهایی کوچک بیرون زده بود. همه او را «امیلی» صدا می​زدند. آنها آدم​های خوشبختی به نظر نمی رسیدند. امیلی مادربزرگ بود، مادر پدرم. اسم پدرم «هنری» بود، اسم مادرم «کاترین». من هیچوقت به اسم صدایشان نکردم. من «هنری جونیور» بودم. این آدم ها اغلب آلمانی صحبت می​کردند، و اوایل من هم.

اولین چیزی که از حرف​های مادربزگ یادم می​آید این بود: «همه تونو تو گور می کنم!». این را اولین بار وقتی گفت که ما می​خواستیم شروع کنیم به غذا خوردن، و بعدها بارها و بارها قبل از شروع غذا همین را تکرار کرد. خوردن به نظر خیلی مهم بود. ما پورۀ سیب​زمینی و آب گوشت می​خوردیم، مخصوصاً روزهای یکشنبه. ما همچنین گوشت کباب شده، سوسیس آلمانی، کلم آبپز، نخودفرنگی، ریواس، هویج، اسفناج، لوبیا سبز، مرغ، کوفته، اسپاگتی با مخلوط نشاسته و گوشت، و همچنین پیاز آبپز، مارچوبه، و هر یکشنبه کلوچۀ توت​فرنگی و بستنی وانیلی می‌خوردیم. برای صبحانه ما نان تست و سوسیس، کیک تازه یا وافل با بیکن و نیمرو داشتیم و همیشه آن میان قهوه بود. اما بهترین چیزی که یادم می​آید پورۀ سیب​زمینی است و آب گوشت و مادربزرگ که می​گفت «همه تونو تو گور می​کنم!»


پیشنهادهایی برای دوستداران کتاب ساندویچ ژامبون

اگر شما هم به خواندن داستان و رمان طنز خارجی علاقه دارید پیشنهاد می‌کنیم حتما کتاب‌های زیر را که در فیدیبو در دسترس هستند، مطالعه کنید.

مغازه خودکشی نویسنده ژان تولی انتشارات چشمه

حالا بی حساب شدیم نویسنده وودی آلن

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است نویسنده فردریک بکمن انتشارات نون


دسته‌ها:

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
2.۱۹ مگابایت
تعداد صفحات
400 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۱۳:۲۰:۰۰
نویسندهچارلز بوکوفسکی
مترجمعلی امیرریاحی
مترجم دوم علی امیر ریاحی
ناشرانتشارات نگاه
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
‭Ham on rye
تاریخ انتشار
۱۴۰۰/۰۷/۲۷
قیمت ارزی
6 دلار
قیمت چاپی
110,000 تومان
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۲.۱۹ مگابایت
۴۰۰ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
دیگران نقد کردند
3.9
از 5
براساس رأی 14 مخاطب
خوش‌خوان 🪶 (1)
5
57 ٪
4
7 ٪
3
14 ٪
2
14 ٪
1
7 ٪
7 نفر این اثر را نقد کرده‌اند.
2

بوکوفسکی در این کتاب اتوبیوگرافی خوبی از خودش ارائه میده منتها نسخه ترجمه شده پر از سانسور و تغییره که خیلی توی ذوق ادم میخوره اگر مسلط به زبان انگلیسی هستید نسخه اصلی رو بخونید

2

ترجمه در بخشهای زیادی دچار سانسور شده و مترجم حتی در یه سری جاها به شکل درستی کلمات رو ترجمه نکرده :) اگر می‌تونید حتما نسخه اصلیش رو بخونید

5

کاش کتاب موسیقی آب گرم از بوکوفسکی رو هم بذارید.

3

فوقالعاده ست حتما بخونید

5

خوبه خیلی ساده

1

#کتاب_محبوب_من

5

عالی بود

3.9
(14)
خوش‌خوان 🪶 (1)
113,000
تومان
%30
تخفیف با کد «HIFIDIBO» در اولین خریدتان از فیدیبو
٪30
ساندویچ ژامبون
ساندویچ ژامبون
چارلز بوکوفسکی

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
ساندویچ ژامبون
چارلز بوکوفسکی
انتشارات نگاه
3.9
(14)
خوش‌خوان 🪶 (1)
113,000
تومان