«بنگ!...بنگ!...»
دو گلوله تپانچه تقریباً همزمان شلیک شد. یکی از گلولهها به ستون فقرات مادهگاوی اصابت کرد که پنجاه قدم آن طرفتر مشغول چریدن بود. البته او در این ماجرا کارهای نبود.
هیچیک از دو رقیب آسیبی ندیدند.
این دو جنتلمن که بودند؟ معلوم نبود و با این حال، بیشک فرصتی پیش آمده بود تا نامشان در تاریخ جاودانه شود. فقط میشود گفت که مرد مسنتر انگلیسی و مرد جوانتر آمریکایی بود. ولی میتوانیم محلی را که نشخوارکننده بیآزار آخرین دستهعلف زندگیاش را در آنجا میچرید دقیقاً نشان دهیم: سه مایل پایینتر از آبشار، در کرانه سمت راست نیاگارا و نزدیک پل معلقی که کرانه آمریکایی را به کرانه کانادایی وصل میکند.
مرد انگلیسی به سمت مرد آمریکایی رفت و گفت: «هنوز هم نظرم این است که رول بریتانیا بود.»
دیگری پاسخ داد: «خیر! یانکی دودِل بود!»
درگیری دوباره داشت شروع میشد که یکی از شاهدان ــ احتمالاً به نفع چهارپایان ــ وساطت کرد و گفت:
«فرض کنیم که رول دودل و یانکی بریتانیا بود و برویم صبحانه بخوریم!»
این سازش بین دو سرود میهنپرستانه آمریکا و انگلستان با رضایت همگان تصویب شد. آمریکاییها و انگلیسیها به طرف بالای کرانه سمت چپ نیاگارا رفتند و در مهمانخانه جزیره گوت ــ زمین بیطرف بین دو کرانه آبشار ــ سر میز نشستند...
-از متن کتاب-