کتاب صوتی دور دنیا با شاه زیبلین نشر رادیو گوشه

قصه‌ها جادو می‌کنند، آن‌ها می‌توانند سرنوشت مردمان را عوض کنند و برای یک ملت تعیین‌کننده باشند. ما همه هزار ویکشب و شهرزاد قصه گو را می‌شناسیم اما این بار ژان کریستف روفن با همین شکل داستانی از شاه زیبلین گفته است که با قصه‌اش می‌خواهد سرنوشت مردم ماداگاسکار را عوض کند. این داستان را بخوانید و از یک روایت جالب لذت ببرید.

درباره کتاب صوتی دور دنیا با شاه زیبلین

کتاب دور دنیا با شاه زیبلین کتابی اثر ژان کریستوف روفان است که اولین بار سال ۲۰۱۷ منتشر شد. این کتاب یک داستان ماجراجویانه‌ی جالب است که با حضور پادشاه ماداگاسکار، یعنی شاه زیبلین در حضور بنجامین فرانکلین، یکی از بنیان‌گذاران ایالات‌متحده آغاز می‌شود. زیبلین همان شاهی است که نمی‌خواهد شاه باشد و برای رسیدن خواسته‌اش از قدرت قصه استفاده می‌کند. کنت آوگوست همراه با همسرش آفانازی به حضور فرانکلین رسید و اولین جمله‌ای که گفت این بود: «ما فقط از شما تقاضا داریم اجاز ه دهید داستان خود را برایتان شرح دهیم. به‌علاوه، ما به همین دلیل اقیانوس اطلس را طی کرده‌ایم». همین‌جاست که داستان آغاز می‌شود، داستانی که دو راوی زن و مرد تعریفش می‌کنند. داستانی که پر از پیچ و خم است و از سرزمین‌های زیادی می‌گذرد.

کتاب دور دنیا با شاه زیبلین، یکی از رمان‌های خواندنی دنیاست و توانسته است افراد زیادی را به خود جلب کند. این کتاب در ایران هم مانند نقاط مختلف جهان با استقبال زیادی مواجه شده است.

ترجمه و انتشار کتاب صوتی دور دنیا با شاه زیبلین به فارسی

کتاب دور دنیا با شاه زیبلین را انتشارات ثالث در بازار کتاب ایران عرضه کرده است، ترجمه‌ی این کتاب را مهین کاظمی بر عهده داشته است. رادیو گوشه که در سال‌های اخیر کتاب‌های صوتی بسیار خوبی را در بازار کتاب ایران منتشر کرده است این کتاب را هم به‌صورت کتاب صوتی درآورده است. خوانش کتاب را دو نفر، یعنی سعید چنگیزیان و لیلی رشیدی به عهده داشته‌اند. خرید کتاب صوتی دور دنیا با شاه زیبلین را می‌توانید در همین صفحه از فیدیبو دانلود کنید.

درباره ژان کریستف روفن، نویسنده کتاب صوتی دور دنیا با شاه زیبلین

یکی از بزرگترین نویسندگان فرانسوی قرن بیستم، ژان کریستف روفن است. او علاوه بر نویسنده به‌عنوان مورخ، جهانگرد، سیاستمدار و پزشک هم شناخته می‌شود.

روفن متولد سال ۱۹۵۲ و تنها فرزند خانواده‌اش بود. شرایط زندگی باعث شد او با پدربزرگ و مادربزرگش بزرگ شود. پدربزرگ روفن پزشک بود و همین او را در این مسیر قرار داد و به این ترتیب در سال ۱۹۷۷ ژان کریستف جهان فعالیت‌های داوطلبانه در حوزه‌ی پزشکی در نقاط کم برخوردار جهان را شروع کرد. او یکی از پیشگامان جنبش پزشکان بدون مرز است و در این سازمان و همچنین سازمان action against hunger مناصبی داشته است. او همچنان به‌عنوان یک فعال حقوق بشر فعالیت می‌کند و مأموریت‌های زیادی را آفریقا و آمریکای لاتین انجام داده است.

نتیجه‌ی سال‌ها فعالیت ژان کریستف روفن چندین کتاب و مقاله است که از میان آن‌ها می‌توان به آثاری مانند «ماجراجویی بشر دوستانه»، «دیکتاتوری لیبرال»، «هفت داستان از دور دست‌ها» و «سقوط اصفهان» اشاره کرد. این نویسنده برنده‌ی چندین جایزه‌ی معتبر هم هست که از میان آن‌ها می‌توان به جایزه گنکور برای کتاب برزیل قرمز، نشان لژیون دونور و جایزه‌ی انترالیه اشاره کرد.

کتاب صوتی دور دنیا با شاه زیبلین برای چه کسانی مناسب است؟

اگر اهل قصه و ماجراجویی باشید این کتاب برای شما مناسب است. دور دنیا با شاه زیبلین برای بزرگسالان نوشته‌شده است اما فرقی نمی‌کند ۱۸ ساله باشید یا ۸۸ ساله بخواهید از آن لذت ببرید، این کتاب یک ماجراجویی بزرگ است که از غرب و شرق جهان می‌گذرد و بالا و پایین‌های زیادی دارد. روفن با قلم توانمندش داستان را به شکلی تصویر کرده که احساس کنید همراه آوگوست و همسرش آفانازی در پیچ و خم روزگار گیر افتاده‌اید. آنچه اثرگذاری کتاب را افزایش داشته است، مهارت گویندگان در انتقال احساسات است که باعث شده کتاب بسیار شنیدنی شود. اگر شنیدن این داستان جذاب را شروع کنید متوقف کردنش بسیار سخت خواهد بود.

در بخشی از کتاب صوتی دور دنیا با شاه زیبلین می‌شنویم

استاندار پدرم هیچ دردسری برای اجابت درخواست زنش ایجاد نکرد. او اسیر مجاری را به‌عنوان مدرس زبان ما تعیین کرد. این شغل مستلزم آن بود که او را در خانه مان پذیرا باشیم و مخاطب گفتگویمان قرار گیرد و این موضوع طبق دستور سلطنتی منع شده بود. پدرم اما فکر می‌‎کرد به دلیل رفتار او در کشتی، این افسر مستحق قدرشناسی روسیه بود و در نتیجه مستحق رفتاری مطلوب بود. او خودش برای معرفی معلم سرخانه‌ی جدیدمان آمد. به‌وضوح می‌دیدیم که از وجود این زندانی لذت می‌برد. این نیکی به نظرم همچون معجزه‌ای کوچک آمد. همزمان با همان سادگی دخترانه و رؤیاپردازم به نظرم طبیعی بود همه‌ی دنیا هم نسبت به خصوصیات درخشانی که این مرد را برایم چشمگیر کرده بود حساس باشد. معلم سر یک میز مقابل من و برادرم نشست و پدرم از اتاق خارج شد. من از برادرم برای حضور آزاردهنده‌اش دلخور بودم. با وجود این او باعث می‌شد از تک و تنها بودن با این غریبه خجالت نکشم. خجالت من را از حرف زدن بازمی‌داشت. من می‌گذاشتم برادرم اولین سؤال‌ها را بپرسد. او کمی تحت تأثیر قرار گرفته بود اما کمتر از من آشفته بود. مرد صدایی زیبا و دلفریب داشت و لهجه‌ی نامشخص روس و شاید فرانسوی او جذاب بود و به او لحنی تقریباً کودکانه می‌بخشید. او به ما گفت که آوگوست بنجفسکی نام دارد و یک کنت بوده است. او برایمان از کودکی‌اش در یک قصر و زندگی نظامی‌اش حرف زد. برادرم از او درباره‌ی جنگ‌ها سوال کرد. او جنگ‌هایی را که در آن‌ها شرکت کرده بود برشمرد. طی مدتی که او حرف می‌زد من تمام جزئیات ظاهری‌اش را برانداز می‌کردم. از نزدیک و بدون پالتو او همچنان قد بلند اما بسیار لاغر به نظر می‌رسید. من نمی‌توانستم از مچ دست‌هایش که هنوز جای آهن‌های دستبند روی آن دیده می‌شد، چشم بردارم.