کتاب صوتی همسایه بغلی دو نشر قناری

- معرفی کتاب: کتاب صوتی همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی نوشته‌ی گری گیزلین دومین جلد از مجموعه چند جلدی «همسایه بغلی» در ژانر معمایی است که برای گروه سنی نوجوان، با ترجمه‌ی عاطفه حق‌وردی توسط نشر صاد منتشر شده و همچون جلد اول، با صدای سعید شیخ‌زاده توسط قناری شنیداری شده است. - درباره کتاب: در انتهای جلد اول شنیدیم که دوقلوها پیش هارولد و ایلونا آمدند و از آن‌ها خواستند تا در پیداکردن مادر گمشده‌شان به آن‌ها کمک کنند. هیولای مرداب گل‌ختمی درواقع ماجرای پیداکردن همین مادر گمشده است، ماجرایی که با سفری شگفت به دنیای هیولاهای قصه‌ها همراه است. خواهران دوقلو با ظاهری عجیب به خانه آقای گولز می‌آیند و از او درخواست کمک می‌کنند تا مادرشان را که ناپدید شده، پیدا کند. آقای گولز به همراه دخترانش و هارولد می‌خواهند باردیگر راز اتفاق عجیب دیگری را کشف کنند. آقای گولز معتقد است این اتفاقات توسط هیولای مرداب رخ داده است - شنیدن کتاب همسایه بغلی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم: شنیدن «همسایه بغلی؛ هیولای مرداب گل ختمی» به تمامی نوجوانان علاقه‌مند به داستان های ترسناک و معمایی پیشنهاد می‌شود. - درباره نویسنده گری گیزلین نویسنده فرانسوی - اسپانیایی کتاب «بچه قلدرها» از مجموعه چند جلدی «همسایه بغلی» در ژانر ترسناک برای گروه سنی نوجوان است. او مدرک ادبیات و زبانشناسی خود را از دانشگاه پاریس دریافت کرده و تا کنون داستانهای متعددی برای کودکان و نوجوانان نوشته است. سری داستان‌های او با عنوان همسایه بغلی مورد تحسین منتقدان قرار گرفته و همچنین سری جوایز مخاطبان گروه سنی «ج» را به خود اختصاص داده است. - درباره سعید شیخ‌زاده، کتاب‌خوان همسایه بغلی: سعید شیخ‌زاده بازیگر، مجری، گوینده و مدیر دوبلاژ است. او از سال ۱۳۶۸ وارد سینما شد و در دوران کودکی با فیلم «مرگ پلنگ» به کارگردانی «فریبرز صالح» بود و پس از آن در حرفه دوبله نیز مشغول شد. فیلم «سفر جادویی» را با بازی او حتما به خاطر دارید. شیخ‌زاده هم اکنون به عنوان مجری در برنامه‌های مختلف تلویزیونی حضور دارد. کتاب همسایه بغلی، اولین تجربه سعید شیخ‌زاده در خوانش کتاب صوتی است. - بخشی از کتاب : من و ایلونا از مدرسه به طرف خانه می‌رفتیم و درباره‌ی چیزهای مختلف با هم صحبت می‌کردیم؛ درباره‌ی هیولاها و کتاب‌های مصّورو حتی درباره‌ی اینکه یک آدم تا چه حد می‌تواند کسل‌کننده باشد و البته منظور ما، خانم «ریچر» معلم انگلیسی‌مان بود؛ اما بیشتر از همه، درباره‌ی پای قطع‌شده و اینکه چه مسئله‌ی پیچیده‌ و در عین حال ترسناک و چندش‌آوری است، حرف زدیم. ایلونا پرسید: «اگه این پا، مال خانم فارل نیست، پس مال کیه؟ بعد هم فهمیدن اینکه چه بلایی سر استخوان‌هاش اومده، خودش یه معمای دیگه‌ست.» «و اون پیغامی رو که با ناخن توی ماشین حک کرده بودن، چی می‌گی؟ من برمی‌گردم دنبالتون. هر دفعه یادش می‌افتم، تنم مورمور می‌شه. وحشتناکه!»