ژک: من و همسرم اودیل اعصاب همدیگه رو خُرد میکنیم. بعد از بیست سال زندگی مشترک، تکرار شبهای حال به همزن جلوی تلویزیون با این برنامههای مزخرفش داشت بین ما فاصله مینداخت. ما در عنفوان جدایی بودیم و وقتی میگیم جدایی یعنی دستمزد وکیل، رفت و آمد و تقسیم مال و اموال رو هم باید در نظر بگیریم... درست همون موقع بود که اودیل یه آگهی توی روزنامه دید. شرکتی که با قیمتهای خیلی عالی دوست میفروخت.
اودیل: اولش تعجب کردم، نمیدونستم میشه دوست خرید،فکر میکردم باید با بقیه دوست شد! زود یه فکری به سرم زد...
ژک: با یه تماس تلفنی معلوم شد که ما اشتباه نمیکنیم. اونها دوست میفروختن. خانوم جوونی که محصول رو معرفی میکرد، به ما گفت این آدمها اغلب بیکارهای بدبخت، پناهندههای بیچاره یا آدمهای ناامیدی هستن که دیگه زندگی براشون معنا نداره و میخوان دوستیشون رو به هر کی بهتر بخره بفروشن.
اودیل: ما پول زیادی نداشتیم. به خودمون گفتیم چرا از این موضوع لذت نبریم؟ زندگی خیلی کوتاهه. بنابراین تصمیم گرفتیم یه جفت دوست واسه خودمون بخریم.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 286.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 63 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۲:۰۶:۰۰ |
نویسنده | گابور راسوو |
مترجم |