عامهپسند، آخرین رمان درام نوشته چارلز بوکوفسکی، نویسنده و شاعر نامدار آمریکایی، درست اندکی پیش از مرگش در سال ۱۹۹۴ منتشر شد. این اثر، با لحنی طنزآمیز، به پوچی زندگی انسان معاصر میپردازد و به نوعی، وداعی تلخ با دنیای ادبیات تلقی میشود. راوی رمان، نیکی بلان، کارآگاه خصوصی بدشانسی است که به واسطه شانس، با یکی از مهمترین پروندههای قرن روبهرو میشود. او در جستجوی نویسندهای گمشده به نام سلین و گنجشک قرمز، سفری پر ماجرا و طنزآمیز را آغاز میکند. بوکوفسکی در این رمان، مانند همیشه از سبک نگارش منحصر به فرد خود بهره میبرد. لحن طنز تلخ، زبان صریح و گاه رکیک و شخصیتهای خاکستری و ضدقهرمان، از ویژگیهای بارز این اثر هستند. منتقدان بسیاری، عامهپسند را یکی از بهترین آثار بوکوفسکی میدانند. لحن طنز تلخ، شخصیتهای جذاب و داستان پرماجرا، از نقاط قوت این رمان هستند این در حالیست که برخی منتقدان، لحن و محتوای رمان را زننده و گاه توهینآمیز میدانند.
تاکنون کتاب عامهپسند توسط مترجمان مختلفی ترجمه شده است. ترجمه پیمان خاکسار از نشر چشمه از جمله ترجمه شناخته شده این رمان است.
موضوع کتاب عامهپسند چیست
موضوع کتاب عامهپسند، پوچی و بیمعنی بودن زندگی انسان در دنیای مدرن است. شخصیتهای رمان همگی در جستجوی معنایی برای زندگی خود هستند، اما در نهایت به پوچی و بیمعنی بودن آن پی میبرند. همانطور که گفته شد لحن کتاب طنز تلخ است و بوکوفسکی از این طریق، پوچی زندگی را به تصویر میکشد. مرگ، تنهایی، عشق، و جستجوی هویت، از دیگر موضوعات اصلی رمان هستند که به نوعی با پوچی زندگی مرتبطتند.
نمونههایی از پوچی در کتاب عامهپسند:
نیکی بلان: کارآگاه خصوصی داستان، با وجود شغل هیجانانگیزش، در نهایت به پوچی زندگی خود پی میبرد.
سلین: نویسنده گمشده، به دنبال معنایی برای زندگی خود است، اما در نهایت به بنبست میرسد.
گنجشک قرمز: نمادی از پوچی و بیمعنی بودن زندگی است.
کتاب عامهپسند به خواننده یادآوری میکند که زندگی انسان در دنیای مدرن، پوچ و بیمعنی است. اما این پوچی، میتواند فرصتی برای انسان باشد تا به دنبال معنا و هدف در زندگی خود باشد.
هاینریش چارلز بوکوفسکی (۱۹۲۰-۱۹۹۴) شاعر، داستاننویس و رماننویس آمریکایی آلمانیتبار بود. او به واسطهی لحن طنز تلخ، زبان صریح و گاه رکیک و شخصیتهای خاکستری در آثارش، به شهرت جهانی رسید. بوکوفسکی در آلمان متولد شد و در کودکی به همراه خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کرد. او دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشت و در بزرگسالی نیز با مشکلات متعددی از جمله فقر، اعتیاد به الکل و بیماریهای روحی روبهرو بود. بوکوفسکی در مشاغل مختلفی از جمله کارگر گاراژ، سرایدار، و نامهرسان کار کرد. او در اواخر دهه چهل میلادی، نوشتن را به طور جدی آغاز کرد و در نهایت به یکی از شناختهشدهترین نویسندگان معاصر تبدیل شد. بوکوفسکی بیش از ۳۰ کتاب شعر، داستان کوتاه و رمان منتشر کرد. آثار چارلز بوکوفسکی به زبانهای متعددی ترجمه شده و مورد استقبال خوانندگان در سراسر جهان قرار گرفته است. بوکوفسکی الهامبخش بسیاری از نویسندگان و هنرمندان معاصر بوده است.
رمانهای مشهور او عبارتند از: پستچی، عامهپسند، هالیوود، زنان
مجموعه اشعار مشهور چارلز بوکوفسکی نیز عبارتند از: عشق یک سگ دربان جهنم، دفترچه یادداشت یک دیوانه، ساندویچ ژامبون
دلایل متعددی برای خواندن کتاب عامهپسند بوکوفسکی وجود دارد:
· لحن طنز تلخ: بوکوفسکی در این رمان، با لحنی طنزآمیز و گزنده به پوچی زندگی انسان معاصر میپردازد. این لحن، خواننده را به تفکر در باب زندگی و دنیای اطرافش وا میدارد.
· شخصیتهای جذاب: شخصیتهای رمان عامهپسند، همگی بهنوعی ضدقهرمان هستند. این شخصیتها، با وجود نقصها و کاستیهایشان، جذاب و دوستداشتنی هستند.
· داستان پرماجرا: داستان رمان عامهپسند، پرماجرا و هیجانانگیز است. خواننده با دنبال کردن داستان، غرق در دنیای شخصیتها میشود.
· نگاهی متفاوت به زندگی: بوکوفسکی در این رمان، نگاهی متفاوت به زندگی ارائه میدهد. او به خواننده یادآوری میکند که زندگی انسان در دنیای مدرن، پوچ و بیمعنی است، اما این پوچی میتواند فرصتی برای انسان باشد تا به دنبال معنا و هدف در زندگی خود باشد.
· آشنایی با سبک بوکوفسکی: عامهپسند، یکی از بهترین آثار بوکوفسکی است. خواندن این رمان، فرصتی برای آشنایی با سبک منحصر به فرد این نویسندهی مشهور است.
علاوه بر این دلایل، کتاب عامهپسند برای افراد زیر جذاب و هیجانانگیز است:
· علاقهمندان به ادبیات طنز: لحن طنز تلخ بوکوفسکی، خواننده را به قهقهه و تفکر وامیدارد.
· علاقهمندان به داستانهای پلیسی: داستان رمان عامهپسند، نمایی از داستانهای پلیسی را در خود دارد.
· علاقهمندان به فلسفه: بوکوفسکی در این رمان، به مسائلی فلسفی مانند پوچی زندگی و مرگ میپردازد.
توی دفترم نشسته بودم، مهلت اجاره تمام شده بود و مککلوی داشت حکم تخلیه میگرفت. اتاق مثل جهنم داغ بود و کولر هم کار نمیکرد. یک مگس داشت روی میزم راه میرفت. با کف دستم لهش کردم. داشتم دستم را با شلوارم پاک میکردم که تلفن زنگ زد.
گوشی را برداشتم و گفتم «بله.»
صدایی زنانه پرسید «شما سلین میخونید؟»
مدتها بود که تنها بودم. سالها.
گفتم «سلین، اوم...»
گفت «من سلین رو میخوام، لازمش دارم.»
عجب صدایی داشت.
گفتم «سلین؟ برام بیشتر در موردش حرف بزنید خانم، ادامه بدید.»
گفت «خودتو جمع کن.»
پرسیدم «از کجا فهمیدی؟»
«مهم نیست. من سلین رو میخوام.»
«سلین مُرده.»
«نمُرده، برام پیداش کن، لازمش دارم.»
«احتمالاً فقط استخوناشو پیدا میکنم.»
«نه احمق! اون زندهست.»
«کجاست؟»
«هالیوود، شنیدم پاتوقش کتابفروشی رد کول دوفسکیه.»
«پس چرا خودت پیداش نمیکنی؟»
«چون میخوام اول مطمئن بشم که اون واقعاً خود سلینه. مطمئنِ مطمئن.»
«حالا چرا اومدی سراغ من؟ صدتا کارآگاه تو این شهر است.»
«جان بارتون تو رو معرفی کرد.»
«آها، بارتون، خب پس گوش کن، من یهکم پیشپرداخت میخوام، بعدش هم باید شخصاً شما رو ببینم.»
گفت «چند دقیقه دیگه میآم اونجا.»
گوشی را گذاشت. منتظرش نشستم.
آمد تو.
اصلاً منصفانه نبود. لباسش آنقدر تنگ بود که تمام درزهاش داشت از هم باز میشد. پاشنههای کفشش اندازهی چوب زیر بغل بود.
مثل یک چلاق مست راه میرفت. دوروبر اتاق تلوتلو میخورد. تنِ شکوهمند سرگیجهآور.
گفتم «بفرمایید بنشینید خانم.»
نشست و پاهایش را روی هم انداخت.
نزدیک بود چشمهایم از حدقه بپرند بیرون.
گفتم «از دیدنتان خوشحالم خانم.»
«اینجوری به من زل نزن، چیزی نیست که تا حالا ندیده باشی.»
«در این مورد اشتباه میکنید خانم. میشه اسمتون رو بپرسم؟»
«بانوی مرگ.»
«بانوی مرگ؟ تو سیرک کار میکنید؟ هنرپیشهاید؟»
«نه.»
«محل تولد؟»
«مهم نیست.»
«سال تولد؟»
«مسخرهبازی در نیار.»
«فقط میخوام بیشتر راجعبه شما بدونم.»
گیج شدم و زل زدم به پاهاش. همیشه از پا خوشم میآمده. اولین چیزی که موقع تولد توجهم را جلب کرد پا بود. ولی آن موقع داشتم زور میزدم که بیایم بیرون. از آن به بعد هم با این شانس نکبتم دارم در جهت مخالف زور میزنم.
داشت سروصدای انگشتهاش را درمیآورد.
«حواست کجاست؟»
بالا را نگاه کردم و گفتم «ها؟»
«پروندهی سلین، یادته؟»
اگر از خواندن کتاب عامهپسند لذت بردید پیشنهاد میکنیم خواندن آثار زیر را از دست ندهید:
· کتاب همه جا پای پول در میان است
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۳۶ مگابایت |
تعداد صفحات | 198 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۳۶:۰۰ |
نویسنده | چارلز بوکفسکی |
مترجم | پیمان خاکسار |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۶/۳۰ |
قیمت ارزی | 5.۵ دلار |
قیمت چاپی | 48,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
عامهپسند هم تموم شد؛ من درنهایت، از قلم بوکوفسکی بسیار لذت بردم، با اینکه کتاب داستان شاید آنچنان جذابی نداشت. بوکوفسکی در عامهپسند، که آخرین رمان رو قبل از فوت شدنش هست مدام به مرگ و بیهودگی زندگی اشاره میکنه. مهم نیست بوکوفسکی چه چیزی نوشته، من عاشق قلمش هستم و درباره ترجمه هم باید بگم که، خب مثل آثار دیگه بوکوفسکی دچار سانسور شده و پیشنهادم اینه که آثار بوکوفسکی را با زبان اصلی بخونید. روی سنگ قبر بوکوفسکی به درخواستش نوشته شده:«تلاش نکن» همسرش این چنین جمله رو تعبیر میکنه: اگر شما همهی وقتتان را صرف کوشیدن کنید، آنگاه همهی آنچه انجام دادهاید کوشیدن بوده، پس نکوشید و فقط انجامش دهید. اگر قصد مطالعه کتاب رو داشتید، سراغ ترجمه آرش یگانه برید که رایگان هم در دسترس هست.
به نظرم نزدیک بودن نویسنده به مرگ باعث شده بود که این کتاب نوشته بشه و یک قسمتهایی از زبان شخصیت اصلی داستان به بیهوده بودن زندگی و همچنین بی رحم بودن انسانها در برابر زمین و حیوانات اشاره کرده. و به نظر می رسید که نویسنده دیدگاه خوبی نسبت به آدمها نداره. یه قسمتهایی خشونت عجیبی از شخصیت اصلی داستان دیده میشه که علتش مش خص نیست یعنی به احساسات درونی شخصیت اصلی طوری پرداخته نشده که علت این خشونت رو بتونیم درک کنیم. جملات داستان اکثرا کوتاه هستن و خط داستانی جذابیت کمی داره. توصیفات کم و کوتاه هستن و در نتیجه فضا سازی رو خوب به نظرم انجام نداده. به زحمت تمومش کردم و به نظرم ارزش وقت گذاشتن رو نداشت. اول کتاب بهتره اما از وسطهای کتاب بسیار افت میکنه و انگار سر هم بندی شده
کتاب عامه پسند اخرین نوشته ی بوکوفسکی است و او چند ماه بعد در اثر سرطان و ذات الریه فوت میکند بوکوفسکی در طول زندگی بارها به دلیل بیماری تا پای مرگ رفته و نوشتن این کتاب در شرایطی بوده که او نزدیکی مرگ راکاملا احساس میکرده این کتاب طنز نیست که برخی از دوستان به طنز نبودن ان اشاره کرده اند درابتدای کتاب نوشته شده( به بد نوشتن) این کتاب درواقع اعتراض به هجو نویسی درادبیات است و نگاهی از زاویه ای غیر معمول به فلسفه ی زندگی و مرگ است
عامه پسند رو آخرین و به گفته برخی، بهترین اثر بوکفسکی می دونن. من ترجمه پیمان خاکسار از نشر جهان نو رو انتخاب کردم. صفحات اول کتاب اصلا برام جذاب نبود اما ادامه دادم تا ببینم آخر داستان چی میشه و مفهوم کتاب چیه. خیلی نتونستم با کتاب ارتباط برقرار کنم یا شایدم درست درکش نکردم.نمی دونم بوکفسکی توی چه حس و حال و تفکری این رمان رو نوشته ولی اصلا نوشتارش برام جالب نبود و نپسندیدمش. نه روند داستان رو دوست داشتم نه کلام نویسنده رو. شاید کتابی بود که اگر به عقب برگردم اصلا انتخابش نمی کردم.
اگر با بوکوفسکی آشنایی دارید و اگر بهش خیلی علاقمندید این کتاب رو بخونید جز این بهتون پیشنهاد نمیکنم. من کتاب رو دوست داشتم نه بخاطر اینکه بگیم خیلی شاهکار بود بنظرم داستان خاصی داشت و تقریبا داستان تازه ای بود مرگ در ظاهر یک زن فریبنده درونمایه ی کتاب کمابیش مثل باقی کتاب های بوکوفسکیه که من دوس دارم نوشته هاشو این ترجمه هم میتونم بگم خوب بود اما پیشنهاد نمیکنم چون حذفیات زیاد داره اصلا بوکوفسکی رو باید زبان اصلی خوند اونایی که باهاش آشنایی داشته باشن میدونن چرا :))
با خوندن این کتاب چیزی ب علمتون اضافه نمیشه، من بدون سانسورشو خوندم، توصیه میکنم وقتتونو هدر ندین, ی داستان خیالی و فضایی با پایانی بی معنی ک مفهومی ب خواننده القا نمیکنه برای اونایی ک تازه شروع کردن خوبه ک تو فاز کتابخوانی قرار بگیرن خیلی از سایتها و دوستان غلو کردن ولی ی کتاب کاملا سطحی هست، حتی ب گرد صادق هم نمیرسه 🤷🏻
شخصیت اصلی عامه پسند، مردی به نام نیک بلان است که کاراگاهی درجه سه و نه چندان زیرک حتی جاهل و گاهی فیلسوف بدبینی میشه که کاملا بدون معنا و در تنهایی زندگی مکنه،بلان در طول داستان با چهار پرونده مواجه میشود که هر یک از آنها به نحوی بوی مرگ میدهد. در واقع نزدیک بودن مرگ نویسنده و ترس از مرگ، در تمام صحنه های کتاب قابل لمسە
راستش انتظارم از کتاب بوکفسکی بیشتر بود. جملات مفهومی و عمیق واضح و پنهان زیادی داشت که آدمو به فکر میبرد ولی خط داستانی غریبی بود. نمیدونم چرا آخرشو اونجوری تموم کرد و با توجه به نظرات دیگران بخشی از این غریب بودنه مربوط به سانسور هم هست. در کل اگر تایم آزاد دارین خوندنش بد نیست ولی توی اولویت های مطالعاتی پیشنهاد نمیکنم.
تا انتها خواندم فقط به امید اینکه شاید قراره اتفاق خاص و جالبی بیافته و غافل گیر بشم اما متاسفانه از اول تا آخرش بی سر و ته چرت بود. تراژدی یکنواخت زندگی مردی که توی همه صفحات داستان داره مشروب میخوره و میگه همه چیز مزخرفه و روند داستان هم توهمی و تخیلیه. بنظرم وقتتون هدر ندید!
چقدر سانسور چقدر سانسور چقدر سانسور🤦🏻♂️