کتاب تجربه های کوتاه 45 : فریب خورده جویس اتکینز نشر چشمه

صحنه: اتاق نشیمن یک خانه‌ی کوچک رعیتی در یورکشایر. اتاق دو دَر دارد، سمت راست و وسط؛ درِ سمت راست به آش‌پزخانه و درِ وسط به بیرون منتهی می‌شود. بخاری دیواری سمت راست است و پنجره در دیوار عقب. تخت‌خوابی زیر پنجره است که تام فارار بر آن خوابیده. یک میز، چند صندلی قدیمی، و یک جالباسی آلمانی در سمت چپ. یک ساعت کوچک و دو سگ چینی روی پیش‌بخاری دیده می‌شود. عصائی روی تخت‌خواب در دست‌رسِ تام فارار افتاده است. دیروقتِ بعدازظهر یک روز نوامبر است. پرده که بالا می‌رود، خانم فارار روی یک صندلیِ گهواره‌ای، جلوی بخاری نشسته است. پیرزنی است حدوداً هفتادساله که لباس سیاهی به تن و کلاه نمدی کهنه‌ئی به سر دارد. کت خود را روی پشتی یکی از صندلی‌ها انداخته. از جا بر می‌خیزد و با نگرانی و اضطراب به کسی که بی‌حرکت بر بستر افتاده می‌نگرد و بعد به ساعت نگاه می‌کند. باز می‌نشیند و آتش بخاری را هم می‌زند. مود از درِ وسط وارد می‌شود. زنی است میان‌سال با چهره‌ئی تلخ و ناراضی. دامنی زمخت، بلوز پشمیِ بی‌آستین، و کُتی ضخیم بر تن دارد. سبدی پر از پاکت در دست دارد. به‌محض ورود، نگاهی نفرت‌بار به کسی که در بستر افتاده می‌اندازد.