ويکتور هوگو روزي در خيابان جمعيتي را مي بيند که براي تماشاي مراسم اعدام يک محکوم به مرگ تجمع کرده بودند. هوگو از فکر اين که گردن انساني را در ملأعام با گيوتين بزنند و جماعتي هم جمع شوند و چنين منظره ......