علی اشرف درویشان نویسنده، داستان نویس، پژوهشگر سوسیالیست و عضو کانون نویسندگان ایران بود. او که گاهی با نام مستعار «لطیف تلخستانی» هم مینوشت در ایران به سبب کتابها و آثار واقعگرایانه و جامعهشناسانه شناخته میشود. علی اشرف درویشیان را میتوان یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر ایران دانست.
علی اشرف درویشیان داستان نویس ایرانی در سوم شهریور سال 1320 در خانوادهای کرد در کرمانشاه به دنیا آمد. زمانی که تنها دوازده سال داشت به کارگری مشغول شد. او تحصیلات ابتدایی خود را در کرمانشاه گذراند و بعد از اتمام دورهی دبیرستان به روستاهای اطراف کرمانشاه رفت و در آنجا به تدریس پرداخت. علی اشرف درویشیان در سال 1345 به تهران آمد و در رشتهی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاع تهران مشغول به تحصیل شد. او در مقطع کارشناسی ارشد رشتهی خود را تغییر داد و در رشتهی روانشناسی تربیتی تحصیلات خود را تکمیل کرد. در اواخر سال 1352 بود که او علاوه بر کار در دانشسرای عالی تهران با شهناز دارابیان آشنا شد. این آشنایی به ازدواج ختم شد.
یکی دیگر از مهمترین ملاقاتهای درویشیان هم در تهران با نویسندگان بزرگی مانند جلال آل احمد، سیمین دانشور و امیرحسین عالم پور بود. بعد از این دیدار بود که علی اشرف درویشیان به نویسندگی علاقهمند شد و متوجه شد دوست دارد در حوزهی داستانکوتاه و رمان فعالیت کند.
علی اشرف درویشیان در نویسندگی بسیار توانمند است. او در داستانهایش به مردم فقیر و فرودست میپردازد و داستان رنج و سختیهای آنان را روایت میکند. او در داستانهایش گاهی زندگی خودش را نیز تعریف میکند به ویژه زمانی که در روستاهای کرمانشاه مشغول تدریس بوده و خاطراتی را که از مردم و دانشآموزان داشته است روایت میکند.
یکی از آثار شایانی که علی اشرف درویشیان انجام داده است نوشتن فرهنگنامهها و ترجمههایی به زبان کردی است. اما او به دلیل محدودیتهایی که در آن زمان وجود داشت از ادامهی این راه بازماند و نتواست راهش را ادامه دهد. یکی از کتابهای ترجمه شده توسط این نویسنده کتاب داستانهای کوتاه از نویسندگان معاصر کُرد است.
علی اشرف درویشیان از طرفداران سرسخت صمد بهرنگی بود، او اولین بار بهرنگی را در خانه جلال آل احمد و سیمین دانشور دیده بود و بعد از مرگ صمد بهرنگی در سال 1347 کوشید تا راه او را ادامه دهد. او کتابی هم برای یادبود صمد بهرنگی نوشته است. نام این کتاب یادمان صمد است که توسط نشر موغام منتشر شده است.
علی اشرف درویشیان در نویسندگی به جز صمد بهرنگی، تحت تاثیر نویسندگان بزرگ دیگری مانند بزرگ علوی، صادق هدایت، محمود دولت آبادی، ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر نیز بود. او در نوشتههایش سعی میکرد قلم خودش را با نگاهی به آثار و تکنیک های نویسندگی این بزرگان روی کاغذ بیاورد.
علی اشرف درویشیان یکی از اعضای موفق کانون نویسندگان ایران بود و برای مدتی هم عضو هیئت دبیران این کانون بود. او یکی از نویسدگانی بود که در به بازگشایی دوبارهی کانون نویسندگان ایران در سال 1373 کمک شایانی کرد.
علی اشرف درویشیان در چهارم آبان ماه سال 1396 بعد از گذراندن دورهی بیماری بر اثر سکتهی مغزی درگذشت. علی اشرف درویشیان دربارهی علت بیماری خود گفته بود: «بیست و چهار ساعت قبل از بیماری صحنه اعدام کردهای عراق را دیدم که این جور شدم. اعدامهایی که به دستور صدام حسین بود.»
علی اشرف درویشیان در کارنامهی ادبی خود داستانها و رمانهای زیادی دارد. او دربارهی شروع نویسندگی خود میگوید: «خودم هم نمیدانم که واقعاً چگونه شروع کردم. آیا شما اولین نفسی را که کشیدهاید به یاد دارید؟ میبینید که گفتنش مشکل است؛ اما میتوانم بگویم که شروع به داستاننویسی برای من ادامه همان علاقهام به مطالعه بوده است. آن سالها پر تب و تاب حکومت دکتر مصدق و رونق روزنامهها و مجلهها، آزادی مطبوعات و دموکراسی بینظیری که دراثر مبارزه مردم به وجود آمده بود، همه اینها در من و همسالان من، تحرک، امید و تکاپوی عجیبی پدید آورده بود. معلمهای ادبیات ما، موضوعهای زنده و پر جذبهای برای زنگ انشا میدادند و ما با شوق و ذوق هر چه دلمان می خواست می نوشتیم. رقابت در خواندن، رقابت در نوشتن و رقابت در کسب بینش اجتماعی و سیاسی، اینها همه در رشد فکری ما در نهایت، در عشق و علاقه ما به ادبیات مؤثر بود.»
آثار علی اشرف درویشیان عبارتاند از:
جوایز و افتخارات علی اشرف درویشیان
علی اشرف درویشیان در دستهی نویسندگانی قرار میگیرد که خدمات ارزشمندش تا پیش از مرگ آشکار نشد. اما خوشبختانه در طول حیاتش از او تقدیراتی به عمل آمد. یکی از مهمترین این تقدیرات در دهین دورهی جایزهی ادبی هوشنگ گلشیری بود. در این مراسم از علی اشرف درویشیان به دلیل تعهد بیچون و چرا به آزادی بیان و در امان نگاه داشتنِ حریم قلم از دستبردِ قدرت و تصویر صادقانهای که از گذر دردناک جامعهای روستایی به جامعهای شهری به دست داده، تقدیر شد.
هجوم ارتش مزدور عراق به گیلانغرب
صبح زود بود صدای شلیک توپخانه فضا را می شکافت، صداها در هم پیچیده بود هر کس حرفی می زد. یکی می گفت این شلیک توپخانه خودمان است. یکی می گفت این صدای توپ عراقیان است که از فاصله نزدیک دارد شهر را به توپ می بندد. آخه دیشب ارتش عراق در دهات نزدیک گیلانغرب مستقر شده بود همه ناراحت بودند و دلهره داشتند. بعضی از روی ناراحتی می گفتند خدایا چه بدبختی بود که به سر ما آوردی. اما بیشتر مردم روحیه ای قوی داشتند. همه می گفتند ما ارتش عراق را شکست می دهیم. به خود امید می دادند. وقتی شایع شد که ارتش عراق به پائین شهر رسیده است، مردم بی دفاع شهر چون سلاحی برای مقاومت نداشتند همه دست زن و بچه هایشان را گرفتند و به کوهها زدند. کوه مالامال شده بود از مردم که همگی ناراحت از این وضع بودند. حتی در این زمان بچه های پنج یا شش ساله هم راه می رفتند و به کوهها می زدند. وقتی که از بالای کوه نگاه می کردی آمدن ارتش عراق به پائین شهر را می دیدی که ماشینهایشان در جلو نور خورشید برق می زدند و ما همه غصه می خوردیم. آخه کی باور می کرد که ارتش عراق تا گیلان غرب بیاید؟