سعادت و نیل به رستگاری از دیرباز مورد توجه تمامی مکاتب دینی بوده است. در این میان، موضوع رنج به عنوان اصلی اساسی در زندگی حال و بعدی مورد بررسی قرار میگیرد. آئین بودایی (با تکیه بر داستانهای جاتکه) که مکتبی عملگرا معرفی میشود، در رابطه با رنج و آثارش هیچ نگاه مثبتی ارائه نمیدهد و عامل اصلی آن را جهل در گذشته یا حال آدمی میداند که برای درمان و رهـایی از آن راههای هشتگانه توصیه میشود.
اما در آثار مولانا، رنج آثار مثبتی همچون: تکامل، رستگاری، پاکی از گناه، تقویت ایمان و... و نیز آثار منفیای چون: رسیدن به غم و اندوه، افسردگی، افول از مراتب ایمانی و اعتقادی و غیره دارد. مولانا به شیوههای مختلفی کوشیده تا عوامل درد و رنج را به مخاطب معرفی نماید اما همهی این عوامل را میتوان در فقدان شناخت در باب معرفتشناسی، جهانشناسی، خداشناسی و انسانشناسی دانست.
پژوهش حاضر بیان میدارد که در جاتکه، رنج در مرکزیّت تمامی داستانهایش قرار دارد. براساس همین داستانها رنج، مطلق و جزء ارکان اساسی جهان است اما از منظر مولانا در مثنوی، رنج امری درونی است که عامل رسیدن به اهدافی متعالی خواهد بود که برای هدایتگری انسان بسیار مهم و گاهی ضروری است.